با سلام

امروز ششم بهمن 1400 است و پس از سالها که با نسلهای جدید فضای مجازی مثل تلگرام و واتساپ درگیر بودیم تازه قدر وبلاگ را فهمیدیم چون وبلاگ دارای فیم و تصویر نیست و باید سخن معنی دار و هدفمندی گفته شود تا مخاطب فرهیخته بخواند، قانع شود و احیانا واکنش نشان دهد و واکنشها هم از نوع فوروارد کردن مطالب دیگران نیست بلکه هر کس نظر خودش را می نویسد.
بهرحال نمیدانم بتوانم این مسیر را ادامه دهم ولی این جنس از فضای مجازی را به نسلهای بعدی ترجیج میدهم. 

دل نوشته پرویز پرستویی

پرویز پرستویی بازیگر سینما و تلویزیون این روزها در صفحه شخصی خود در اینستاگرام بسیار فعال است.به گزارش بولتن نیوز، پرستویی در تازه‌ترین پست خود در اینستاگرام نوشته است: مجلس میهمانی بود...... پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.....و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.....به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود..... مواظب قضاوت‌هایمان باشیم....چه زیبا گفت دكتر شریعتی:برای کسی که می‌فهمدهیچ توضیحی لازم نیست وبرای کسی که نمی‌فهمدهر توضیحی اضافه استآنانکه می‌فهمندعذاب می‌کِشند وآنانکه نمی‌فهمندعذاب می‌دهندمهم نیست که چه "مدرکی" داریدمهم اینه که چه "درکی" دارید. 

امام موسی صدر؛ منادی وحدت

در اوایل دهه 60 میلادی افراد نیازمند در شهر صور در روز جمعه به مسجد سیدعبدالحسین شرف الدین می آمدند تا در پایان نماز از نمازگزاران گدایی کنند و این مسئله امام صدر را آزرده خاطر می کرد. به همین دلیل نیز امام صدر از شیخ «محمد عقیل»، رئیس جمعیت «البر والاحسان» که سید عبدالحسین شرف الدین آن را تاسیس کرده بود، خواست فهرستی از اسامی گدایان مذکور و تمامی خانواده های نیازمند در شهر صور را تهیه کند. فهرست اسامی نیازمندان تهیه گردید و تقدیم امام صدرشد، هنگامی که وی از اسامی مطلع شد، از شیخ محمد عقیل پرسید که آیا در این فهرست تنها اسامی نیازمندان اهل تشیع ذکر شده و شیخ نیز در پاسخ تاکید کردکه تمامی اسامی فهرست از شیعیان هستند.

پس از آن بود که امام موسی صدر فهرست اسامی را پاره کرد و پرسید که آیا در صور نیازمند اهل تسنن وجود ندارد؟ آیا نیازمند مسیحی در شهر نیست؟ پاسخ شیخ محمد به این پرسش ها مثبت بود.

در آن هنگام امام صدر تاکید کرد: فرق گذاشتن میان نیازمند شیعه و نیازمند سنی قابل قبول نیست، فرق گذاشتن میان نیازمند مسلمان و نیازمند مسیحی نیز قابل قبول نیست، من این فهرست را قبول نمی کنم و فهرست جدیدی میخواهم که در بر گیرنده اسامی تمامی نیازمندان شهر صور از اهل تشیع و اهل تسنن و همچنین از مسلمان و مسیحی باشد. به دنبال آن نیز فهرست جدیدی تهیه شد که اسامی تمامی نیازمندان شیعه، سنی، مسلمان و مسیحی شهر صور را در بر داشت و برای تهیه آن نیز با اسقف «یوحناحداد» که در آن هنگام در محله مسیحی نشین شهر اقامت داشت، تماس گرفتند تا اسامی خانواده های نیازمند مسیحی را در اختیار آنها قرار دهد.

پس از آن نیز، حاج محمد فتنی با وجود سن کمی که داشت به همراه گروهی ازهم سن و سال های خود به عنوان مسئول پخش کمک میان خانواده نیازمند تعیین شدند، جایی که کیسه های حاوی کمک هایی از قبیل شکر، برنج، چای، شیر خشک،کنسرو و انواع حبوبات را میان آنها توزیع می کردند.

حاج محمد آدرس خانه نیازمندان مسلمان شیعه و سنی را میدانست و آدرس خانه مسیحیان نیازمند را نیز از خواربارفروشی های محله مسیحیان می پرسید، در پی آن بود که رابطه میان امام موسی صدر و اسقف یوحناحداد بسیار مستحکم شود.

این همان شیوه و آیین اهل بیت نبوت (ع) و راه و روش درست اسلامی بوده و با رویکرد فرقه‌گراهای شیعه و سنی و همچنین رویکرد خوارج زمانه یعنی داعش و همتایان آن در تضاد است، آنهایی که غارت اموال مسیحیان و مخالفان خود ازشیعیان و سنی ها و پیروان دیگر ادیان و مذاهب و همچنین ریختن خون آنها راحلال می شمرند.

در اینجا باید این گفته آیت الله العظمی سید علی سیستانی در همان سمت وسوی اقدام امام موسی صدر را یادآور شویم که «نگویید برادران اهل تسنن ما،بلکه اهل تسنن خود ما هستند»

در پایان باید پرسید چه تعداد از شیعیان این شیوه و آیین اهل بیت (ع) وچه تعداد از آنها رویکرد بنی امیه مبتنی بر تبعیض را به اجرا میگذارند؟ در میان اهل تسنن نیز چه تعداد راه و روش درست اسلامی بر اساس برادری میان تمامی مسلمانان و چه تعداد رویکرد خوارج زمانه در راستای گسترش فرقه گرایی و تکفیر دیگران را دنبال می کنند؟

ترجمه از: شفقنا

امام رضا(ع) و منطق گفتگو

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

مروری بر کتابی مانند احتجاج طبرسی نشان می دهد که از زمان پیامبر اسلام(ص) تا پایان دوران ائمه اطهار(ع) یک سنت و منطق و روش، یعنی سنت احتجاج، ساری و جاری بوده است. احتجاج به معنای حجت آوردن و دلیل آوردن است. اما جدای از اینکه برای این روش و عمل چه نام و لفظی به کار رفته آنچه در جریان بوده یک گفت و گوی تمام عیار بوده است. به این معنا که کسی که با پیامبر(ص) یا امام مناظره می کرده هم کاملا آزاد بوده است که مذهب و مسلک خود را معرفی و از آن دفاع کند و هم آزاد بوده است که هر اشکالی که می خواسته و به نظرش می رسیده به اسلام وارد کند و در واقع هیچ خط قرمزی وجود نداشته است.

در ابتدای کتاب احتجاج طبرسی ادله نقلی متعددی بر ضرورت این احتجاج و مناظره آورده شده و به آیاتی از قرآن مجید و روایات متعددی استناد شده است. مطابق روایاتی که در این کتاب آمده بر عالمان دین واجب است که چنین کاری را انجام دهند و در هر زمان و مکانی به تناسب به بحث و مناظره با همه مخالفان بپردازند. البته در انتهای این کتاب برخی از مناظرات و احتجاج های عالمان سده های نخست اسلامی گزارش شده است.

در میان مناظراتی که کتاب احتجاج طبرسی نقل کرده، آنچه در زمان امام رضا(ع) و توسط ایشان انجام شده از جهات مختلف برجستگی دارد.

مناظره و احتجاج در حیات آن امام همام چنان برجستگی دارد که همه کسانی که درباره آن حضرت و زندگی او کتابی نوشته اند، حتما بخش ویژه ای را به مناظرات و گفت و گوهای آن حضرت با عالمان ادیان و مکاتب مختلف اختصاص داده اند.

یکی از ویژگی های چشمگیر مناظرات امام رضا(ع) آن است که این امر در زمانی رخ داده که آن حضرت به ظاهر در قدرت است و در واقع مقام دوم مملکت است.

هنگامی که امام در قدرت است و از مناظره و گفتگو استقبال می کند معنای این عمل این است که حکومتی که ادعای دینی بودن دارد نه تنها نباید جلوی صدای مخالفان فکری و اعتقادی را بگیرد، بلکه خود باید زمینه ای را فراهم کند که همگان سخن خود را بگویند و اعتقاد خود را بیان کنند و آزادانه اعتقادات دیگر را نقد و بررسی نمایند.

آنچه در گفت و گوها و مناظرات امام رضا(ع) رخ داده این بوده که اولا از جهت طرفی که می خواسته مناظره کند هیچ محدودیتی وجود نداشته و از متکلمان دیگر نحله ها و فرقه های اسلامی تا عالمان ادیان دیگر مانند یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صابئان و … و نیز ملحدان و منکران خدا می توانسته اند در این گفت و گو شرکت کنند و آزادانه مواضع خود را بیان کنند. و ثانیا در رابطه با شنوندگان و تماشا کنندگان این مناظره ها محدودیتی وجود نداشته و توده های مردم می توانسته و حق داشته اند که این سخنان مختلف و استدلال های متنوع را بشنود و خود درباره صحت و سقم آنها داوری نمایند. و ثالثا درباره موضوع بحث محدودیتی وجود نداشته از اصل خدا گرفته تا وحدانیت او و نبوت پیامبر اسلام و امامت و احکام و دستورات اسلامی همه چیز مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. در مناظرات امام رضا(ع) در واقع مخالفان هر بحثی را که می خواستند مطرح می کردند و با امام(ع) درباره آن به بحث می پرداختند.

شهید مطهری(ره) درباره این احتجاجات و به ویژه احتجاجات امام رضا(ع) می گوید: «بخشی از کتاب های حدیثی ما احتجاجات است. مثلا بحار الانوار یک جلد در احتجاجات دارد. ما یک کتاب داریم در احتجاج: احتجاج طبرسی. باید این احتجاجات را خواند. اینها مباحثاتی است که علمای ادیان دیگر و به طور کلی دانشمندان دیگر که بعضی از آنها دهری و مادی مسلک، بعضی یهودی، بعضی مسیحی، بعضی زرتشتی، بعضی صابئی و حتی بعضی بت پرست بودند، با ائمه داشته اند. اینها می آمدند نزد ائمه سوال می کردند، جواب می شنیدند و می رفتند. کسی نمی گفت تو چه حقی داری در دولت مقتدر اسلامی چنین حرف هایی بزنی. مخصوصا مباحثات و احتجاجات حضرت رضا(ع) که در متن کتب تاریخ و حدیث مضبوط است عجیب است…شما نظیر و شبیه اینها را کجا پیدا می کنید؟ این برای چه بود؟ برای اینکه اسلام به منطق خودش اعتماد داشت. اسلام چون به منطق خودش اعتماد داشت هیچ وقت نمی آمد مردم را بترساند بگوید درباره این مسائل فکر نکن؛ درباره خدا فکر نکن، بلکه می گفت هر چه دلت می خواهد فکر کن…» (مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۳۲-۱۳۳).

آری، امام رضا(ع) با همگان به گفت و گو می نشیند و درباره همه چیز بحث می کند و همگان می توانند هر سخنی را و هر استدلالی را بشنوند. آرمان آن امام این است که مردم، خردمند و استدلال گر و نقاد بار بیایند و دینداریشان عقلانی و استدلالی باشد. هرگز مطلوب آن حضرت این نبود که فضای جامعه بسته شود تا سخنان و عقاید و اندیشه های مختلف بیان نشود و مردم به صورتی مقلدانه و کورکورانه دینی را بپذیرند. در سیره و روش امام رضا(ع) پیروان همه ادیان و مذاهب و حتی ملحدان و ماده گرایان آزادی کامل دارند که در جامعه اسلامی هم عقاید و اندیشه های خود را بیان و تبلیغ کنند و هم اندیشه ها و عقاید اسلامی را نقادی و رد کنند.

این سیره و روش ائمه اطهار و به صورتی خاص و ویژه، سیره و روش امام رضا(ع) بود. عالمان دین نیز وظیفه دارند با دیگران به گفت و گو بنشینند و اگر می خواهند اسلام را معرفی و تبلیغ نمایند و از آن دفاع کنند به صورتی استدلالی و منطقی باشد و به جای اینکه جلوی صداها و اندیشه های دیگر را بگیرند به بحث و استدلال با آنان بپردازند. عالمان دین نباید در پی مقلدان چشم بسته و مریدان بی اندیشه باشند، بلکه باید زمینه ای فراهم کنند که مردم بتوانند اندیشه های مختلف را بشنوند و اندیشه و سخن متقن تر و مستدل تر را برگزینند، چرا که چنین دینداری ای مطلوب قرآن مجید است (زمر/۱۷-۱۸)

عالمان دین نه تنها از این جهت نیاز به گفت و گو با عالمان دیگر ادیان و مکاتب دارند، بلکه از این جهت نیز که بر دانش خود بیفزایند. پیامبر خدا(ص) می فرماید «دانش را فرا گیرید، گرچه در چین باشد زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است» (کنز العمال، ح۲۸۶۹۷). هرگز گمان نرود فرهنگ و تمدنی در جهان وجود دارد که هیچ سخن جالب و ارزشمندی برای دیگران ندارد. اگر فرهنگ و تمدن جاهلیت عرب نکات ارزشمندی داشته است که اسلام آنها را بگیرد و امضا کند، مانند حرام بودن جنگ در ماههایی خاص و … پس در گفت و گوی با دیگران، هم باید در پی این بود که موضع حق را تبیین کرده از آن دفاع کرد و هم اینکه امور ارزشمند را از دیگران گرفت.

شاید با مثالی بتوان نیاز به دیگران و گرفتن امور ارزشمند از آنان را آشکار ساخت. علم کلام در اسلام دو وظیفه را بر عهده دارد یکی تبیین آموزه های عقیدتی دین و دیگری دفاع از آنها درمقابل شبهات. حال سوال این است که آیا کلام دفاعی، که تنها به دفاع از اعتقادات دینی می پردازد، ممکن است چیزی را از دیگران بگیرد؟ شاید به نظر رسد که در این بعد اخذ و اقتباسی صورت نمی گیرد. اما واقعیت چیز دیگری است. عالمان دین استدلال های گوناگونی برای وجود خدا ارائه کرده اند. حال سوال این است که آیا ممکن نیست که یک عالم مسیحی برهانی متقن و بهتر برای وجود خدا ارائه دهد و عالمی مسلمان از این برهان استفاده کند؟ در بسیاری از زمینه ها اینگونه است. پس باید به گفت و گو پرداخت و هم موضع حق را تبیین کرده از آن دفاع کرد و هم به همگان احترام گذاشت و نکات مثبت اندیشه های آنان را گرفت.

آری! منطق اسلام و پیامبر و ائمه اطهار منطق گفت و گو و بحث و استدلال و احترام متقابل است و این امر در حیات امام رضا(ع) برجستگی خاصی دارد. و چه غرورآفرین بود زمانی که رئیس جمهور محبوب ایران در سازمان ملل متحد این منطق شکوهمند اسلام را عرضه کرد و پیشنهاد کرد که یک سال به نام گفت و گوی تمدن ها نام گذاری شود! چه افتخار آفرین بود زمانی که دنیا این منطق را تحسین کرد و به احترامش قد خم کرد! چه شکوهمند بود زمانی که نمایندگان و سران کشورهای مختلف جهان نه تنها جلسه سخنرانی رئیس جمهور کشور ما را ترک نکردند بلکه سرا پا گوش شدند تا به سخنان حکیمانه و پارسایانه و متخلقانه رئیس جمهور ما گوش دهند! چه افتخار آمیز بود زمانی که پیشنهاد رئیس جمهور ما مورد پذیرش قرار گرفت و سال ۲۰۰۱ به عنوان سال گفت و گوی تمدن ها اعلام شد.

و چه بی ادبانه و نابخردانه است که هنوز کسانی به خود اجازه می دهند که الفاظی زشت و رکیک را برای آن رئیس جمهور محبوب به کار ببرند، رئیس جمهوری که دبیر کل سازمان ملل درباره اش گفت: «جهان برای صلح به خاتمی های بیشتری نیاز دارد». اما بی ادبانی پیدا می شوند که نسبت به این شخصیت برجسته هتاکی کنند (+) و چه ناجوانمردانه و غیر پارسایانه است که فضاحت هایی که سال ها پس از دوره او در اثر بی سیاستی ها و خودخواهی ها و بی کفایتی ها و بی تقوایی های دیگران به وجود آمده به او نسبت داده شود!

امام رضا (ع) بانی گفتگوی ادیان

متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین «مهراب صادق نیا» استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب شهر قم رادر ادامه می خوانید:

امروزه دو معنای متفاوت از گفتگو و مناظره در ذهن جامعه متبادر می شود. به عنوان مثال می توان گفت بنای گفتگو تقریب است و بنای مناظره، مغلوب کردن طرف مقابل. این موردهای تاریخی که در مورد امام رضا علیه السلام نقل شده است گفتگو است یا مناظره؟

گفتگو

دلیلتان چیست؟

اخلاقی که در متن گفتگوها حاکم است. حضرت به دنبال خود اثباتی نیست. مثلا حضرت وقتی با جاثلیق گفتگو می کند می گوید ای نصرانی این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که می گوید من به سوی پرورگار خود می روم و بارقلیط می آید و درباره من شهادت می دهد؟ جاثلیق می گوید بله من این را میدانم. حضرت می گوید ما معتقدیم پیامبر همان کسی است که مسیح به آمدنش بشارت داد. حضرت اگر می خواست مناظره کند می گفت این انجیلی که شما دارید قابل قبول نیست و بشارت به رسول اکرم صل الله در انجیلِ تحریف نشده آمده و غیره. یعنی او را از اصل می کوبید و انکار می کرد و به دنبال تفوق بر جاثلیق بود.

اگر مناظره بود حضرت اینها را به متون دینی خود ما هم ارجاع می داد.

برخی از پژوهشگران قائل به نقش آفرینی موثر امام رضا علیه السلام در گفتگوی بین ادیانند. آیا شما این موضوع را تایید می کنید؟

این یک واقعی تاریخی است. روایتهای تاریخی به ما می گویند امام رضا علیه السلام در مدت اقامت کوتاهی که در خراسان داشتند هفت مناظره مختلف با گروههای مختلف داشته اند.

آنچه که در این مناظره ها جالب است تسلط حضرت بر نصوص و منابع موجود ادیان و مذاهب است.

بر این اساس با این روایتهای تاریخی، امام رضا علیه السلام به عنوان یکی از مهمترین چهره هایی است که گفتگوی بین ادیانی را آغاز کرده و سیره آن بزرگوار می تواند مورد استناد قرار گیرد.

با توجه به هفت مناظره می توان شخصیتی را به عنوان یکی از مهمترین افراد نقش آفرین در گفتگوی بین ادیان مطرح کرد؟

قطعا می توان چنین عنوانی را برای حضرت استفاده کرد.

چرا؟

در اینجا به سه موضوع باید توجه کرد. اول موقعیت علمی حضرت و پس از آن موقعیت اجتماعی و حضورشان در ساختار قدرت و سوم انتصاب ایشان به حضرت رسول صل الله علیه و آله است.

این سه مورد که کنار هم می آید عظمت کار حضرت را مشخص می کند. شخصی با چنین جایگاهی حاضر می شود که با ادیان دیگر به گفتگو بنشیند. حضرت برای اینکه ادیان دیگر را قانع کند راههای دیگری غیر از گفتگو هم داشت و اگر ما بودیم شاید خود را بالاتر از آن می دانستیم که با ادیان دیگر گفتگو کنیم.

نظر به این سه شاخصه که نام بردید، آیا انجام چند گفتگو در طول این مدت، امری متعارف نیست؟

اولا مدت زیادی نبود که ایشان در خراسان اقامت کردند و این گفتگو ها در این مدت کوتاه رخ داده. امروزه به خاطر تعاملات بیشتری که بین پیروان ادیان وجود دارد این گفتگوها ممکن است. ما امروز مسیحی و یهودی زیاد می بینم اما در زمان حضرت این همیابی کمتر و به ندرت رخ می داده است. الان به خاطر عصر ارتباطات گفتگوها ساده تر شده و نباید این زمان را با آن زمان مقایسه کرد.

در آن زمان به کم بودن همیابی گفتگوی بین ادیانی کم پیش می آمد لذا این هفت گفتگو نسبت به آن زمان عدد قابل توجهی است.

از سوی دیگر وقتی امکان گفتگو نباشد، بدبینی بیشتر است و امام در زمانی این گفتگوها را انجام داده که این بدبینی ها به اوج خود رسیده است.

برای این سخن، شاهد تاریخی دارید؟

همین جنگها و منازعاتی که بین گروههای دینی بوده.

آیا در آن مقطع از تاریخ جنگِ بین ادیانی در خراسان رخ داده است؟

جنگ بین ادیان به عنوان جنگ بین دینها سراغ ندارم اما مشاجرات بین افراد و دینداران وجود داشته است. حاضر نبودند که درباره موضوعات دینی با هم به گفتگو بنشینند.

اما در طول تاریخ به خصوص در زمان امام صادق علیه السلام که فضای جامعه کمی باز می شود ما نمونه های تاریخی زیادی می بینم که حضرات با دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف به بحث و گفتگو پرداخته اند. بر چه اساسی می فرمایید امکان گفتگوی دو طرفه کم بوده است؟

شما یک نمونه از امام صادق علیه السلام فرمودید که این نمونه هم کرسی درس بوده است. اما به این کیفیت که پیروان ادیان بیایند و با پیرو دین دیگر وارد گفتگو شوند کم بوده. البته من نمی خواهم ادعا کنم که نمونه امام رضا علیه السلام اولین گفتگو بوده یا در سیره ائمه علیهم السلام مهمترین بوده است.

اگر بخواهیم قائل به نقش آفرینی حضرت در گفتگوی بین ادیان باشیم طبیعتا شخص ایشان باید پایه گذار این گفتگوها باشند. اما تاریخ نشان می دهد که مامون – با هر هدفی که داشته- پایه گذار این گفتگوها بوده اند.

برای شکل گیری گفتگو باید دغدغه و موقعیت آن به وجود بیاید. البته ممکن است علت نقل این گفتگوها برای ما نقشی بوده که مامون در آن داشته است و اگر شرایط بود حضرت گفتگوهای بیشتری را انجام می دادند چنانکه این گفتگوها را انجام داده اند.

گفتگوهای حضرت چه شاخصه های بارزی را دارد؟

در این گفتگوها دو ویژگی شاخص وجود دارد؛ اول اینکه زبان حضرت در این گفتگوها زبان تحقیر و توهین و انکار طرف مقابل نیست. حضرت با زبان دگرپذیرانه با این دانشمندان سخن می گوید. یعنی آنها را به عنوان یک گروه دینی به رسمیت می شناسد. آنها را منحرف و محرِّف و پست نمی خواند. به جاثلیق می گوید « شما که عالم در دین خود هستید»، « شما که به کتاب آسمانیتان مسلط هستید» و تعبیراتی از این قبیل. نگاه احترام آمیز در گفتگوهای حضرت نمایان است. این شرط، اولین شرطی است که امروزه در گفتگوی ایده آل یا آرمانی معرفی می شود. امام با دیده خصم و تحقیر و دگرانکارانه وارد گفتگو نمی شود.

نکته دوم تسلط حضرت به منابع دینی یهویان است؛ آن هم یهودیت به قرائت خود آنها، نه یهودیت به قرائت قرآن. حضرت دقیقا با استناد به کتاب مقدس موجود آنها حرف می زند و این نکته مهمی است که نشان دهنده اشراف حضرت به همه منابع است. این شاخصه درسی برای همه کسانی است که می خواهند در گفتگوهای دینی شرکت کنند.

حضرت به یک حرف شاذ در یک کتاب نادر ارجاع نمی دهد. ما الان که با مسیحیان گفتگو می کنیم به انجیل «برنابا» ارجاع می دهیم، درحالی که مسیحیان به این انجیل هیچ باوری ندارند. حضرت مسیحیان را به متن دینی موجود و قابل دسترس ارجاع دادند.

کدام یک از این شاخصه ها در گفتگوهای کنونی کمرنگ است؟

دگرپذیری؛ البته هر دوشاخصه مورد اشاره شده مهمند اما آنچه نیاز گفتگوهای امروز است همین دگرپذیری است. دگرپذیری یعنی شما دین طرف مقابل را اینقدر به رسمیت بشناسید که باورهای خودتان را با استناد به آن دین موجه نشان دهید. حضرت اینقدر تورات و انجیل را به رسمیت می شناسند که رسالت حضرت رسول صل الله علیه و آله را با کمک این متون موجه نشان می دهند.

چگونه می شود این دگرپذیری را ایجاد کرد؟

دگرپذیری وقتی ایجاد می شود که سوء تفاهم ها برطرف شود و آگاهی به متون دیگر ادیان تقویت شود. نباید از پشت عینک ظن و گمان خودمان به سراغ ادیان دیگر برویم.

ما وقتی می توانیم به دگرپذیری برسیم که مشکلات پیروان یک دین را به نصوص اولیه دینی آنها ارجاع ندهیم. برای مثال در متون یهود توصیه های اخلاقی زیادی وجود دارد اما گروهی از یهودیانی که امروز ما می بینیم خون ریزی می کنند و در مزارع دیگران شهرک سازی می کنند. نصوص دینی اینها می گوید شما حق ندارید یک گاو لاغر را به یک گاو چاق ببندید و زمین را شخم بزنید چرا که به این گاو لاغر فشار می آید. من نمی توانم بگویم چون این صیهونیستها بد می کنند پس دینشان هم بد است. لذا اگر من باشم و صهیونیستها با استدلال به کتاب مقدسی که می گوید خشم گرفتن به دیگری مثل کشتن اوست با آنها روبرو می شوم.

دگرانکاری خصلت نامطلوبی است که باعث می شود گفتگو به نتیجه نرسد.

گفتگوهای حضرت برهانی است یا جدلی؟

اگر منظورتان از برهان استدلال قیاسی و استنتاجی مطرح در منطق ارسطویی است باید بگویم برهانی نیست. حضرت وقتی با مسیحیان گفتگو می کند در نقش یک عالمی است که با استناد به متون دینی آنها دین را به آنها تعلیم می دهد. حضرت می گوید در این نصوص یک مسائلی از چشم شما دور مانده است. این روش در سیره پیامبر و سایر ائمه علیهم السلام هم دیده می شود.

هدف حضرت از این گفتگوها چیست؟

حضرت نه قصد دارد آنها را مسلمان کند و نه قصد دارد بگوید دین شما غلط است و نه قصد دارد علم خودش را به رخ دیگران بکشد، اگر چه همه اینها می تواند کارکرد پنهان و ضمنی این گفتگوها باشد. اما کارکرد اصلی گفتگوها این بود که ایمان اسلامی را با ارجاع به باورهای دینی طرف مقابل موجه کند. حضرت به دنبال این بودند که بگویند ایمان اسلامی و اعتقاد ما به رسالت حضرت رسول صل الله علیه و آله با استناد به کتابهای شما اعتبار دارد.

در گفتگوهایی که الان صورت می گیرد تلاش پیدا و پنهانی برای مغلوب کردن طرف مقابل وجود دارد. آیا این موارد در گفتگوهای امام رضا علیه السلام دیده می شود؟ هرگز؛ حضرت اصلا به نیت انکار طرف مقابل وارد گفتگو نشده و شما شاهدی بر تایید این موضوع در گفتگوها نمی بنید.

حضرت یکی از شخصیت های صاحب قدرت اند. چقدر از ابزار قدرت در این گفتگوها استفاده کردند؟

هیچ موردی مشاهده نمی شود، شما عنصر موقعیت علمی و عنصر موقعیت اجتماعی و عنصر موقعیت معنوی حضرت را که کنار هم می گذارید به عظمت کار حضرت پی می برید. حضرت هرگز موقعیت معنوی خود را به رخ طرف نمی کشید و به او نمی گفت من موجود قدسی هستم و شما منحرف. گفتگوها از موقعیت همطراز انجام می شد.حضرت از ابزار اجتماعی و سیاسی برای تهدید مخاطب خود استفاده نمی کند که اگر حرف مرا نپذیرید شما را به زندان می اندازم.

در این مناظره موقیعیت علمی هم به رخ کشیده نمی شود. می گوید این مطلب را در متون دینی دیده اید؟ و بعد می گوید این تفسیر از دید شما مغفول مانده است.

آیا حضرت توانستند از نتیجه این گفتگوها و مغلوب شدن مخاطب برای تبلیغ دین و تحقیر طرف مقابل استفاده کنند؟

حضرت هرگز این کار را نکرده اند و موردی در تاریخ ندیده ام. اگر می خواستند اینها را تحقیر کند به منابع خودشان ارجاع نمی دادند.

حاصل این گفتگوها چه بود؟

حضرت با این گفتگوها ثابت کرد که اسلام آمده تا فی الجمله ادیان دیگر را تصدیق کند و دینداری بشر را یک گام به جلو ببرد. حضرت قرائتی از رابطه بین اسلام و یهودیت و اسلام و مسیحیت را آنجا بیان می کند. قرآن در مقایسه با تورات و انجیل مصدقا لما بین یده و مهیمنا علیه است

آیةالله امجد: نقد نظام از اوجب واجبات است

به گزارش جماران، آیت‌الله امجد در شب شهادت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) با اشاره به لزوم میراث داری و صیانت از نظام جمهوری اسلامی گفت: حفظ نظام از اوجب واجبات نیست، بلکه اوجب واجبات است که باید برای تحقق آن «نقد» کنیم، باید از وجود مشکلات و ناهنجاری ها در جامعه و فقر و فلاکت بترسیم و آنها را حل کنیم در غیر اینصورت سقوط خواهیم کرد.

این استاد اخلاق با تاکید بر مسئولیت همه اقشار جامعه ادامه داد: منظور این نیست که صرفا یک شخص وزیر، مسئول است. بلکه همه ما مسئول وضعیت امروز جامعه هستیم. با وجود فقر و فساد مالی، همه نهاد ها اعم از دانشگاه، حوزه و دولت مسئول هستند. قصد من به هیچ عنوان سیاه نمایی نیست.

هیچ کس نمی تواند بگوید رای دادن به فلان افراد وظیفه و تکلیف دینی شماست

استاد امجد افزود: هیچ کس در انتخابات مجلس حق ندارد بگوید که به چه کسی رای دهید یا رای ندهید. هیچ کس نمی تواند بگوید رای دادن به فلان افراد وظیفه و تکلیف دینی شماست. در انتخابات، اگر به یک فرد نا صالح رای دهیم و او عمل نادرستی انجام دهد، همه مسئولیم. اگر یکی خطا کند، همه مسئولیم. اینکه حوزه علمیه یا جریانات دیگر توصیه به رای به افراد خاصی بکنند، نباید به آنها اکتفا کرد. مردم باید خودشان نامزدها را بشناسند و به آنها رای بدهند. اما متاسفانه امروز چنان عقلانیت از بین رفته که مردم حیران و ویرانند. باید جایگاه تعقل و سطح فرهنگ مردم تعالی پیدا کند، و در این راستا همه ما مسئولیم.

وی با تاکید بر مسئولیت همگانی مردم در رشد جامعه خاطر نشان کرد: جامعه همچون کشتی است که همه ما سوار بر آن هستیم. ما نمی توانیم این کشتی را سوراخ بکنیم. این کشتی متعلق به مردم است. «کلکم راع و کلکم مسئول». خطاب من به همه مردم است. تمام مردم مسئول اند. چنان آمپول بی احساسی به ما زده اند و چنان کرخت شده ایم، که با وجود این همه مشکلات هیچ احساسی نداریم… خدا انشاالله ظهور امام زمان(عج) را تعجیل نماید. تا ظهور حضرت حجت ابن الحسن محقق نشود، مشکلات از بین نمی رود. ولی اگر دست به دست هم دهیم، مشکلات کمتر می شود.

مفاسد، فقر، سیاست‌بازی، اتلاف بیت‌المال و بازیگری حاصل بی مسئولیتی همه ماست

وی گفت: اگر دست همدیگر را هم نمی گیریم، لااقل پاگیر نباشیم. متاسفانه وضعیت امروز ما اینگونه است. این مفاسد، فقر، سیاست بازی، اتلاف بیت المال و بازیگری حاصل بی مسئولیتی همه ماست. وجود خیلی از افراد فقیر و محروم نشان خواب غفلت مردم است. لذا من در همه جا فریاد می زنم که مردم بیدار شوید. مشکلات فراوانی داریم. همه حوزه و دانشگاه دچار مشکلات فراوان است. انشاالله همه این مشکلات بر طرف شود.

وی افزود: بزرگترین آیه قرآن «بسم الله الرحمن الرحیم» است. اما متاسفانه بیشتر تهمت ها و مشکلات به خاطر بد فهمی آیات قرآن است. اگر همین کلمه را خالصانه بر زبان بیاوریم و بفهمیم، همه مشکلات بر طرف می شود. پیامبر اسلام(ص) ‌لطیف ترین موجودات است، اما با کثیف ترین موجودات می نشست.

استاد امجد گفت: باید قرآن کریم را تکریم کرد. شکرانه قرآن کریم، صرفا فرستادن صلوات نیست. شکرانه قرآن تبعیت از قرآن و انس گرفتن با قرآن است. کسی که با قرآن انس پیدا کند، مورد الطاف درگاه پروردگار قرار گرفته است

انتقاد مجید انصاری از صدا و سیما

انتقاد مجید انصاری از صداوسیما:از مایوس کردن مردم چه سودی می برید؟

سیاست > دولت - ایرنا نوشت: حجت الاسلام و المسلمین مجید انصاری بعدازظهر جمعه در آئین عزاداری رحلت رسول گرامی اسلام (ص) و امام حسن مجتبی (ع) که در روستای خیارج شهرستان بویین زهرا استان قزوین برگزار شد، از رسانه ها و سایت ها خواست رعایت اخلاق دینی و اسلامی را در دستور کار خود قرار دهند.
 وی با انتقاد از برخی رسانه ها که علیه بزرگان کشور مطلب می نویسند، اضافه کرد: ایا اخلاق پیامبری این است که عده ای در این کشور قلم بدست گرفته و در روزنامه ها، سایت ها و شبکه های اجتماعی علیه بزرگان انقلاب و استوانه های آن که همراه امام خمینی (ره) این نهضت را به پیروزی رساندند مانند آیت الله هاشمی رفسنجانی و سایر شخصیت ها، دولت و بیت امام راحل بنویسند و سپس ادعا کنند که پیرو رهبری هستیم؟
دولت روحانی در سخت ترین شرایط اداره کشور را برعهده گرفت  معاون پارلمانی رئیس جمهوری در بخش دیگری از صحبت های خود با بیان این که دولت تدبیر و امید در سخت ترین شرایط اداره کشور را بدست گرفت، افزود: در این مدت دولت با تنگناهای زیادی روبه رو بوده است که همه کم و بیش از آنها اطلاع داریم.  وی، کاهش درآمدهای نفتی از 170 دلار به زیر 40 دلار و همچنین کم شدن صادرات آن از 2 میلیون بشکه در روز به یک میلیون ، وجود طرح های نیمه تمام کلنگ خورده که تکمیل آنها به 400 هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد، بدهی 100 هزار میلیارد تومانی مربوط به معوقات بانکی و همچنین بدهی 300 هزار میلیارد تومانی دولت به پیمانکاران و بانک ها،پروژه نیمه تمام مسکن مهر و موضوع پیچیده یارانه ها را از جمله مشکلات فراروی دولت تدبیر و امید دانست.

این مسئول اضافه کرد: در شرایطی 210 هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت شده است که این مبلغ بیش از تمام بودجه عمرانی کشور در این سالها بوده است و این مشکلات همزمان با تحریم های ظالمانه علیه کشور و تحمیل هزینه های سنگین و کمرشکن بر سیستم بانکی همراه بود.  

صداوسیما پیروزی برجام را کوچک نشان می دهد  معاون پارلمانی رئیس جمهوری با بیان این که برجام تنها کار دولت و آقای روحانی و تیمش نبود بلکه در سایه حمایت های مقام معظم رهبری و پشتیبانی مردم بدست آمد، افزود: باید به صداوسیما بگوییم که چرا این پیروزی و افتخار را کوچک نشان می دهید.  وی ادامه داد: ناامید کردن مردم چه سودی برای چه کسی دارد،چرا تلاش دارید موج امید و نشاطی که در جامعه ایجاد شده را خاموش کنید؟ اگر می خواهید نقد کنید، خب نقد کنید، خود رئیس جمهوری گفت که از من آغاز کنید اما در کنار آن انصاف را هم در نظر داشته باشید.  حجت الاسلام انصاری با بیان اینکه همایش بزرگ اربعین حسینی و رفت و آمد بیش از یک میلیون زائر به سادگی رقم نخورد و با تلاش های دولت در کنار سایر نهادها و دستگاه ها بدست آمد، افزود: در ایام اربعین رکورد صدور ویزا در جهان شکسته شد و یک میلیون و 600 هزار زائر ظرف چند روز بدون این که قطره ای خون از دماغ کسی جاری شود، بین دو کشور ایران و عراق رفت و آمد کردند.  معاون پارلمانی رئیس جمهوری ادامه داد: حال در این میان صداوسیما دوربین خود را برداشته و به سراغ پروازی که لغو شده می رود و باید گفت که خوش انصاف این را بگو و به 700 پروازی که گذاشته شده و بدون مشکل رفته و بازگشته نیز اشاره ای بکن.  وی اضافه کرد: یا در مورد دیگر در شرایط نامساعد جوی هفته ای که گذشت شاهد تلاش شبانه روزی دستگاه های خدمات رسان و امدادی و مهمان نوازی مردم استان قزوین و پذیرائی آنان از در راه ماندگان بودیم اما صداوسیما به سراغ یک نانوایی که نان را هزار تومان فروخته بود رفت . این مسئول گفت: در آینده با بازگو کردن زحمت هایی که تیم دیلپماسی ایران از جمله دکتر ظریف در جریان مذاکرات هسته ای کشید مردم خواهند فهمید که قهرمانان آنها چه کردند.

 16 تحریم فلج کننده علیه ایران برداشته شد  وی با بیان اینکه کشوری را سراغ نداریم که موضوع آن به ذیل بند 7 شورای امنیت رفته باشد و ساقط نشده باشد، افزود: دولت در این رابطه کاری کرد کارستان و با تلاش شبانه روزی و بی وقفه، سایه شوم 16 تحریم پی در پی و فلج کننده که برخی آنها را کاغذ پاره می خواندند را از سر ملت و کشور برداشت.  این مسئول با بیان اینکه برخی تعامل با دنیا را ناسازگار با ارزش ها می دانند که این دسته باید بروند و سند چشم اندازی که رهبری سال 85 ابلاغ کردند که در آن بر تعامل سازنده با جهان برای تبدیل ایران به قدرت اول علمی و اقتصادی منطقه تاکید شده بود، مشاهده کنند، اظهار کرد: پس از ارائه نهایی گزارش آژانس و با رفع کامل تحریم ها شاهد سیل سرمایه گذاران به سمت ایران خواهیم بود. 

پناه بر خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی این سایت خارج از دسترس بود. امروز هفتمین روز ماه مبارک رمضان را پشت سر گذاشتیم.

هر چه بیشتر در بحث معاونت فرهنگی تلاش می کنیم و پیش می رویم حقایقی بر ما آشکار می شود که قبلا با این شفافیت نمی دانستیم. عده ای که خود را تنها مدافعان انقلاب و نظام می دانند و طبعا همه دیگران را باطل و دور از این آرمانها قلمداد می کنند حاضرند هر خطایی را مرتکب شوند تا به اهداف خودشان برسند. اهدافی کاملا جناحی و گروهی! حاضرند هر دروغی و هر تهمتی را اشاعه دهند!

قدرت زندگي و مرگ در زبان و كلام ماست!

گروهي قورباغه از بيشه اي عبور مي كردند . دو قورباغه از بين آنها درون چاله اي عميق افتادند . وقتي كه قورباغه هاي ديگر ديدند كه چاله خيلي عميق است گفتند : شما حتما" خواهيد مرد . دو قورباغه سعي كردند از چاله بيرون بپرند . قورباغه ها مرتب فرياد مي زدند : بايستيد شما خواهيد مرد . سرانجام يكي از قورباغه ها به آنچه كه قورباغه هاي ديگر مي گفتند اعتنا كرد و نااميد دست از تلاش كشيد و به زمين افتاد و مرد . قورباغه ديگر به سختي و با تمام توان به تلاش خود ادامه داد . دوباره فرياد زدند : به خودت زحمت نده ، ديگر نپر ، تو خواهي مرد . اما قورباغه به پريدن ادامه داد وسرانجام توانست از آنجا خارج شود، وقتي اواز چاله خارج شد قورباغه هاي ديگر گفتند : « نمي شنيدي كه ما چه مي گفتيم ؟» قورباغه به آنها توضيح داد كه ناشنواست . او فكر مي كرد آنها تمام مدت او را تشويق مي كردند .

سه نتيجه از يك داستان :

1/ قدرت زندگي و مرگ در زبان و كلام ماست . يك واژه دلگرم كننده به كسي كه نااميد است مي تواند موجب پيشرفت او شود و كمك كند در طول روز سرزنده باشد .

2/ يك واژه مخرب مي تواند فرد نااميد را نابود كند . مواظب آنچه كه مي گوييد باشيد . با كساني كه بر سر راه شما قرار مي گيرند از زندگي بگوييد . كلمات قدرتمند هستند ... بيشتر اوقات درك اين موضوع كه « چگونه يك كلمه دلگرم كننده و شوق انگيز مي تواند راهي به اين طولاني را طي كند » براي انسان ها سخت است . همه انسان ها مي توانند حرف بزنند و روح ديگران را جذب خود كنند و لحظات سخت را سپري كنند ، اما فقط يك فرد ويژه و يك انسان خاص است كه چنين زمان هايي را صرف تشويق ديگران مي كند .

3/ در مسیر حرکت زندگی نباید خیلی به سخن افراد دیگر توجه کرد؛ خوبست از دیگران مشورت بگیریم ولی بد است اگر همه توجهمان به دیگران باشد.

این مطلب زیبا ـ به استثنای بند3 ـ توسط بدر گرامی ارسال شده است

دکتر رنانی: جوک بسازیم تا توسعه نیابیم

آیا کسی از میان حضار هست که حاضر باشد تلفن همراهش را بدهد به من تا جوک‌های داخل پیامک‌هایش را بخوانم؟ تکرار می‌کنم: آیا در این جمع کسی حاضر است تلفن همراهش را بدهد تا من جوک‌های داخل پیامک‌هایش را بخوانم؟ پس کسی حاضر نیست، اما من مطمئنم که موبایل‌های شما پر از جوک است، پر از جوک‌های مختلف. ولی می‌دانید چرا حاضر نیستیم موبایل‌هایمان را بدهیم؟ چون موبایل‌هایمان پر از جوک‌هایی است که از جنس «جوک سیاه» است.
بگذارید ببینیم انواع جوک‌ها چیستند. طیف بزرگی از جوک‌ها را داریم که از لطیفه‌ها شروع می‌شوند و تا شایعه و برچسب زنی ادامه دارند. اما در یک تقسیم‌بندی کلی جوک‌ها دو دسته‌اند: یکی جوک‌های سفید و دیگری جوک‌های سیاه.

جوکهای سفید

جوک‌های سفید جوک‌هایی هستند که همچون همه زیبایی‌ها، زندگی ما را تلطیف می‌کنند. جوک‌های سفید لطیفه‌هایی هستند که مثل موسیقی، مثل عطر، مثل رایحه، وارد ذهن ما می‌شوند و به ذهن ما یکی از دو حالت‌هارمونی (هماهنگی) یا کنتراست (تضاد) را می‌بخشند و از این طریق به ما احساس لذت می‌دهند. ما در سایر لذات هم از طریق یکی از حالات‌هارمونی یا کنتراست لذت می‌بریم. وقتی در گرمای تابستان باد خنکی می‌وزد با ایجاد کنتراست در حس لامسه ما، به ما لذت می‌دهد. یا وقتی موسیقی‌ را می‌شنویم، با ایجاد ‌هارمونی در ذهن و احساس ما، لذت می‌آفریند. جوک‌ها هم با ایجاد یکی از این حالات در ذهن ما،‌ در ما نشاط ایجاد می‌کنند.  بنابراین جوک‌ها هم همچون همه زیبایی‌های دیگر بخشی از یک زندگی عادی هستند و هیچ اشکالی هم ندارند. اما مانند همه خوراکی‌های لذت‌بخش دیگر که اگر فاسد شوند خطرناک می‌شوند، جوک‌ها هم وقتی به جوک سیاه تبدیل می‌شوند می‌توانند خطرناک شوند.
جوک‌های سیاه چه می‌کنند؟ آن‌ها دو کار می‌کنند؛ یا مثل گلوله شلیک می‌کنند و به چشم برهم زدنی شخصیتی را می‌کشند یا مثل سم آرام آرام در بدنه جامعه رسوب می‌کنند و خون جامعه را فاسد می‌کنند. یک جوک سیاه می‌تواند مثل یک گلوله شلیک شود و کسی را ترور شخصیت کند و در مدت کوتاهی همه هستی او را نابود کند. گاهی هم جوک‌ها مثل سم، آرام آرام هویت جامعه را، ارزش‌هایش را، سرمایه اجتماعی‌اش را، افتخاراتش را، همبستگی‌اش را، جسارتش را و خلاقیت‌هایش را تخریب می‌کنند. یکی از روایت‌ها در مورد مرگ ناپلئون این است که برای یک مدتی هر روز به مقدار سر سوزنی سم آرسنیک داخل غذایش می‌ریخته‌اند. بعد از مدتی معده ناپلئون سرطانی شد و ظرف مدت کوتاهی فوت کرد. 
جوك‌ سیاه؛ عاملی برای تخریب اعتماد به نفس 
جوک‌های سیاه چه هستند؟ جوک‌های قومیتی، جوک‌های مذهبی، جوک‌های جنسیتی و جوک‌های سیاسی مخرب. البته برخی از جوک‌های سیاسی که می‌تواند نقش رسانه‌ غیررسمی را بازی کند و نوعی ابزار پیام‌رسانی غیرمستقیم جامعه به سوی مقامات است، مفید هستند. اما اگر تولید جوک سیاسی معطوف به تخریب شخصیت‌های سیاسی یک جامعه شود،‌ به یک ابزار آسیبناک تبدیل شده است. همچنین جوک‌های جنسیتی جوک‌هایی هستندکه ما به سوی شخصیت و هویت زنانمان نشانه می‌رویم و اعتماد به‌نفس آنها را تخریب می‌کنیم.
همه ابزارهایی که انسان می‌سازد دوگونه کارکرد دارد. مثلا یکی از بهترین و مهم‌ترین وسیله‌ها چاقو است. اگر ما در طول زندگی و در طول روز چاقو نداشته باشیم، بخش زیادی از زندگی‌مان مختل است اما همین چاقو می‌تواند ابزار خشونت هم باشد و اگر درگیری گروهی بشود، می‌شود آلت قتل. پس از همه چیزهای خوب می‌توان در شرایطی، استفاده بد کرد و آن را به ابزار تخریب و آسیب تبدیل کرد. کارد این‌گونه است، هنر این گونه است،‌ دین هم این‌گونه است. جوک هم که علی‌الاصول باید کارکردهای مثبت فرهنگی داشته باشند همین گونه‌ است؛ مثلا باید نقش اطلاع‌رسانی، نقش انتقاد غیرمستقیم به سیاست‌مدارها، نقش تخلیه روانی جامعه و نظایر اینها راداشته باشد، اما همین جوک‌ها می‌توانند به یک ابزار مخرب تبدیل بشوند. جوک‌های سیاه یا به قلب توسعه، که وجود مدیرانی با اعتماد به‌نفس و خلاق و ریسک‌پذیر است، شلیک می‌کنند یا بستر توسعه را که وجود سرمایه اجتماعی بالا همراه با همبستگی ملی است، آرام آرام تخریب می‌کنند. 
جوک‌های سیاه کاری می‌کنند که ما دیگر نتوانیم با هم جمع شویم، همکاری کنیم و کشور را به سمت توسعه ببریم. 
ارتباط جوك و توسعه 
توسعه چه می‌خواهد؟ توسعه چند ویژگی می‌خواهد. این چند ویژگی که می‌گویم حاصل چندین دهه مطالعه اقتصاددانان و جامعه‌شناسان بر روی تجربه توسعه کشورهای مختلف است. ما برای توسعه، شهروندان و به‌ویژه مدیرانی می‌خواهیم که دارای اعتماد به‌نفس،‌ ریسک‌پذیر و خلاق باشند. اعتماد به‌نفس داشته باشند برای اینکه به عرصه بیایند، سرمایه‌گذاری کنند، فعالیت کنند، ایده بیاورند، حرف بزنند، انتقاد کنند، مقاله بنویسند، نظر بدهند و خلاصه نقشی موثر بازی کنند. ریسک‌پذیر و نیز خلاق باشند زیرا هیچ جامعه‌ای بدون وجود انبوهی از کارآفرینان توسعه نمی‌یابد و کارآفرین‌ها مدیرانی هستند که هم ریسک‌پذیر باشند و هم نوآور و خلاق. ما برای توسعه نیازمند کارآفرین‌هایی هستیم که سرمایه‌گذاری‌های پرمخاطره انجام دهند،‌ سرمایه‌گذاری‌هایی که دیربازده هستند اما وقتی به نتیجه برسند تحول ایجاد می‌کنند. این سرمایه‌گذاری‌ها معمولا پرخطرند و نیازمند نوآوری و خلاقیت هستند اما وقتی به نتیجه می‌رسند فرصت‌های اقتصادی زیادی ایجاد می‌کنند. اما سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و کارآفرینانه معمولا نیازمند همکاری تعداد زیادی سرمایه‌گذار یا مدیر خلاق است که علاوه بر نوآوری و ریسک‌پذیری بتوانند دوره بلندی و گاهی چند ده سال در یک پروژه یا یک موسسه یا یک کارخانه با هم همکاری کنند. ما یکی از کشورهایی هستیم که نرخ کارآفرینی در ما بسیار پایین است و طول عمر شرکت‌ها و بنگاه‌هایمان بسیار کوتاه است. متاسفانه جوک‌های سیاه، آرام آرام ریسک‌پذیری و اعتماد به‌نفس و خلاقیت را در جامعه تضعیف می‌کنند. هر مدیر یا سرمایه‌گذار یا فرد نوآوری از ترس اینکه زیر ذره بین شایعه‌ها و جوک‌های همگنان و دوستان و همشهریانش قرار نگیرد و از ترس اینکه اگر موفق نشود آماج تمسخرها و جوک‌ها قرار می‌گیرد، اعتماد به‌نفس و جسارت خود را از دست می‌دهد.
مرگ اعتماد عمومی با جوك‌های سیاه 
به همین ترتیب توسعه، نیازمندگسترش اعتماد در جامعه و میان مردم و دولت است. اگر ما بخواهیم وقتی دولتمردان، سیاستی را اعلام می‌کنند، سیاست‌های دولت موفق شود، مردم باید به آنها اعتماد کنند. اگر مردم به سیاست‌های دولت اعتماد نکنند ضریب شکست آن سیاست‌ها بالا می‌رود. در کشورهای اسکاندیناوی وقتی سیاست‌مداران می‌گوید سال آینده تورم پنج درصد خواهد بود، چون مردم به گفته‌ آنها اعتماد می‌کنند تورم همان پنج درصد می‌شود. در کشور ما وقتی سیاستمداری می‌گوید تورم مثلا 15 درصد خواهد شد، همه می‌گویند بی‌خود می‌گوید و حتما 30 درصد است. همین گفت‌و‌گوی ما انتظارات تورمی را بالا می‌برد و اگر قرار بود تورم واقعا ۱۵ درصد باشد در عمل بیش از ۱۵ درصد می‌شود. جوک‌های سیاه، اعتماد عمومی به خودمان به هموطنانمان و به سیاستمداران‌مان را تخریب می‌کند و زمینه شکست فعالیت‌ها و سیاست‌های مفید را فراهم می‌آورد.
 پس جامعه‌ای می‌تواند توسعه پیدا کند که آدم‌های با اعتماد به‌نفس، مدیران کارآفرین، ریسک‌پذیر و خلاق، سرمایه‌گذاران دارای اعتماد و روحیه مشارکت، مردم دارای اعتماد متقابل میان خودشان و اعتماد به دولت، داشته باشد. یکی از کارهایی که جوک سیاه می‌کند این است که این ویژگی‌ها را تخریب می‌کنند. 
جوک‌های سیاه چه‌کار می‌کنند؟ شخصیت‌ها را ترور می‌کنند. ما یک زمانی با جوک‌های سیاه شروع کردیم به تخریب یکی از اسطوره‌های تاریخ فوتبال‌مان، یعنی علی دایی. اما انگلیسی‌ها چنین نکردند. انگلیسی‌ها دیوید بکام را تعظیم و تکریم کردند و او را برای انگلستان به یک سرمایه نمادین تبدیل کردند، حالا بکام یکی از منابع درآمد ارزی -توریستی برای انگلیسی‌هاست چون تخریبش نکردند. روشن است که بکام توانایی‌های حرفه‌ای‌اش ده‌ها یا صدها برابر علی دایی نیست ولی درآمد اقتصادی‌‌اش صدها برابر علی دایی است. درآمد ارزی که بکام به تنهایی برای انگلستان ایجاد می‌کند از درآمد ارزی مستقیم آثارباستانی ما بیشتر است. بنابراین جوک‌های سیاه با تخریب سرمایه‌های نمادین کشور ما، فرصت‌ها و منافع زیادی را از دست ما می‌گیرند. سرمایه‌های نمادین در هر کشوری، عامل اصلی جذب دیگر انواع سرمایه‌های اقتصادی و انسانی هستند. ما با تولید هر جوک سیاه، سرمایه‌های بالقوه‌ نمادین را تخریب می‌کنیم.
انزوای زنان و جوك‌های سیاه
جوک‌های جنسیتی یکی از انواع مخرب جوک‌ها است. توسعه نیازمند افرادی است که هوش اجتماعی بالایی داشته باشند. توسعه، محصول جامعه‌ای است که افراد آن هوش اجتماعی بالایی داشته باشند یعنی دارای توانایی‌ تعامل اجتماعی و ایده‌پردازی و ارتباط و نوآوری و خطرپذیری و روحیه مشارکت‌جویی و همکاری و نقدپذیری باشند. نطفه تمام این ویژگی‌ها باید در کودکی و در خانه شکل بگیرد. کودکان امروز ما که فعالان و مدیران فردا هستند اگر امروز این ویژگی‌ها را کسب کردند و در آنها نهادینه شد، فردا می‌توانند در محیط کار و زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود آنها را به‌کار گیرند و این ویژگی‌ها وقتی در کودکان ما نهادینه می‌شود که مادرانشان دارای این ویژگی‌ها باشند. مادرانی که فاقد توانایی‌های مربوط به هوش اجتماعی هستند، کودکانی که تربیت خواهند کرد نیز فاقد این ویژگی‌ها خواهند بود. چرا زنان و دخترانمان جرأت نمی‌کنند در جمع، در خیابان یا در نشست‌های عمومی اظهارنظر کنند، نقد کنند یا کاندیدای مسوولیت‌های اجتماعی شوند؟ چون می‌ترسند در معرض آماج شایعات و جوک‌ها قرار بگیرند. زنان ما در جمع‌های عمومی کمتر حرف می‌زنند، انتقاد نمی‌کنند و در عرصه‌های اجتماعی کمتر جرأت می‌کنند که نقش بازی کنند، چون می‌دانند همه، آنان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند و با کوچک‌ترین و با اولین خطا به شخصیت آنها حمله می‌کنند و این‌گونه می‌شود که ما با تولید جوک سیاه، زیرساخت‌های روانی، فکری و رفتاری لازم برای توسعه را تخریب می‌کنیم.
جوك‌های قومیتی؛ یك بیماری همه‌گیر
به همین ترتیب جوک‌های قومیتی، همبستگی و هم‌افزایی ملی را تخریب می‌کنند. وقتی جوک‌های قومیتی به یک اپیدمی یا بیماری همه‌گیر تبدیل شود همه قومیت‌ها شروع می‌کنند علیه یکدیگر جوک بسازند. فارس‌ها علیه ترک‌ها، ترک‌ها علیه فارس‌ها، کردها علیه لرها، لرها علیه عرب‌ها و این زنجیره همچنان تکثیر می‌شود. اینها باعث می‌شود اعتماد اقوام ایرانی به هم زایل شود. شما بگردید در اصفهان و یک کارخانه پیدا کنید که یک ترک تاسیس کرده باشد؛ من سراغ ندارم. بگردید در تبریز یک کارخانه پیدا کنید که یک اصفهانی تاسیس کرده باشد؛ من سراغ ندارم. بگردید در کل کشور یک کارخانه پیدا کنید که با همکاری و سرمایه‌گذاری مشترک یک ترک، یک لر، یک عرب، یک بلوچ و یک فارس تاسیس شده باشد، من سراغ ندارم. ما در کشورمان بنگاه‌ها و کارخانه‌هایی که سرمایه‌گذاران بزرگ از سراسر کشور دور هم جمع بشوند و با هم کار بکنند نداریم. به همین خاطر مقیاس بنگاه‌هایمان کوچک و طول عمر شرکت‌هایمان کوتاه مدت است. کدام کارخانه خصوصی را سراغ داریم که در تمامی استان‌های کشور شعبه داشته باشد؟ چرا چنین است؟ چون اعتماد و همکاری ملی بین اقوام شکل نگرفته است. بسیاری از مراکز استان‌های ما به یکدیگر خط هوایی ندارند. این به این معنی است که تعاملی میان استان‌های ما وجود ندارد. اگر هم مردم با اتوبوس از شهری در این استان به استان دیگر می‌روند برای تحصیل یا دیدن اقوام است. تعامل اقتصادی عمیق میان استان‌های ما نیست و بخشی از آن ناشی از این است که اعتماد و همکاری و مشارکت اقوام ایرانی نسبت به یکدیگر شکل نگرفته یا تخریب شده است و بخشی از این تخریب ناشی از رفتار مذموم تاریخی ما در تولید جوک‌های قومیتی بوده است. حتی به گمانم در بلندمدت سرعت تکامل ژن‌های ایرانی از سایر ملل توسعه‌یابنده، عقب بماند. چون تکامل ژن‌ها از طریق اختلاط اقوام تسریع می‌شود و ما به علت همین مرزبندی‌های قومی، ازدواج‌های میان قومیتی کمی داریم.
جوك سیاه ممنوع، لطفا!
جوک‌های سیاه از هر جنسی که باشند قومیتی، مذهبی، سیاسی و جنسیتی، یا چهره‌هایی را که برای آینده ما می‌توانند مفید باشند را نشانه می‌روند و نابود می‌کنند یا اعتماد به نفس را، مشارکت بین اقوام را، دوستی و محبت بین مذاهب را و همبستگی ملی را نشانه می‌روند. بنابراین با چنین روندی کسی در جامعه ما کار ملی و فراگیر نخواهد کرد. وقتی جامعه‌ای در تولید انبوه جوک‌های سیاه متخصص می‌شود، نشانه بدی است یعنی جامعه دارد به دست خودش مبانی توسعه‌اش را تخریب می‌کند و برای این باید فکری کرد. البته می‌دانم این روحیه در سال‌های اخیر به علت فروخفتگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه ما تشدید شده است. یعنی مردم به علت اینکه در حوزه‌های دیگر دستشان بسته است و قدرتشان پایین است با این روش نوعی تخلیه روانی یا اعتراض مدنی را به نمایش می‌گذارند ولی متاسفانه، روش مخربی است. برای اصلاح این روند، هم باید دولتمردان دست به کار شوند و هم نهادهای مدنی و گروه‌های مردمی و مراجع اجتماعی.
بیایید از همین جا و همین نشست شروع کنیم. بیایید به محض اینکه جوک سیاهی با پیامک وارد تلفن همراهمان شد نخست آن را پاک کنیم و یک پیامک هم برای فرستنده بفرستیم که: «جوک سیاه ممنوع. لطفا دیگر از این جوک‌ها برای من نفرستید.» ای جماعت، جرأتش را دارید؟ اگر دارید این حرکت را شروع کنید. از همین جا باید شروع شود. توسعه از همین جا و از همین لحظه و از عزم من و شما شروع می‌شود. عزم ما برای اینکه خودمان را اصلاح کنیم نقطه شروع توسعه است. تا وقتی نشسته‌ایم که دولت‌ها ما را اصلاح کنند چیزی درست نخواهد شد. پس شروع کنیم، تحول را از پاکیزه کردن تلفن‌های همراهمان شروع کنیم. در شبکه‌های اجتماعی نیز یک نهضت برای «پایان جوک سیاه» به راه بیندازیم و در میهمانی‌هایمان مانع آن شویم که افراد جوک سیاه تعریف کنند. این آزمون مهمی است برای اینکه دریابیم جامعه ما حقیقتا جامعه‌ای توسعه‌خواه است یا آنکه ما هنوز استحقاق توسعه را نداریم.
تهدیدی به نام خطای تركیب
در پایان بگذارید نکته مهمی را بگویم. بیشتر ما احساس می‌کنیم گفتن یک جوک سیاه، به خودمان و به دیگران احساس نشاط می‌دهد. پس توجیه می‌کنیم و می‌گوییم که حالا گفتن یک جوک که به جایی بر‌نمی‌خورد در عوض شادمان می‌شویم. اما در بلندمدت و در مقیاس ملی چنین نیست. پدیده‌ای داریم به نام «خطای ترکیب.» شما در ورزشگاه نشسته‌اید و احساس می‌کنید که بازی را خوب نمی‌بینید. بعد بلند می‌شوید و ایستاده بازی را تماشا می‌کنید. متوجه می‌شوید که ایستاده خیلی بهتر می‌بینید. آنگاه رو به جمعیت می‌کنید و می‌گویید ‌ای جماعت اگر می‌خواهید بهتر ببینید از جای‌تان بلند شوید. وقتی همه از جای خود بلند شدند، همه بدتر می‌بینند. خطای ترکیب یعنی اینکه یک پدیده ممکن است در سطح فردی خوب یا مفید باشد اما وقتی در سطح کل جامعه گسترش می‌یابد، آثار آن معکوس و خسارت بار می‌شود. جوک‌های سیاه وقتی یک بار گفته شوند خوبند و شنوندگان لذت می‌برند، اما وقتی تکرار شد و در همه جامعه گسترش یافت مخرب می‌شود و مثل یک بهمن روی سر فرهنگ اخلاق و اعتماد به نفس جامعه‌مان آوار می‌شود. 

http://www.taamolnews.ir/fa/news/85593/

استادان فلسفه بر اساس نوع برخورد در کلاس!

تقسیم بندی اساتید گروه فلسفه دانشکده الهیات علّامه به اعتبار رفتار سر کلاس :
1- عده ای از اساتید خیلی دلشون میخواد در نظر دانشجو ، همه دان بنظر بیان !!! لذا سر کلاس پا تو کفش هر آدم و مرام فلسفی میکنن و میخوان بگن من خیلی مطالعه داشتم ودارم. فقط کم مونده بر دامن کبریایی چنگ بزنم که به حول و قوه الهی اون کارم میکنم !!!
2- عده ای از اساتید تو جوّ دبیرستان موندن و خط به خط از روی کتاب و جزوشون جلو میرن. آخر ترمم یه امتحان شسته رفته و تمیز برگزار میکنن و به خیال خودشون تدریسشون خیلی منظمه و همه چی سرجاشه.
3- یه عده از اساتید خیلی جالبن. مدام در حال پختن و هم زدن آش شرقی _ غربی _ اسلامین. مثلا ازش میپرسی چرا سهروردی یه همچین حرفی زده؟ میگه: الان میخوای با هایدگر جوابتو بدم یا کانت؟ بعد آدم ناغافل متعجب میمونه که نکنه هایدگر و کانت جزء شارحین سهروردی بودن و من نمیدونستم ؟!!
4- یه عده از اساتید بی ادعا و شخصیت سازی از خودشون، تدریس میکنن. سر کلاس این دسته امنیت روانی داری. روحیه فرهیختگی رو در اونها درمیابی. سر کلاس سعی میکنی مسئله رو بفهمی و روش فکر کنی.
5- یه عده از اساتید بشدت جالب و جسورانه رفتار میکنن ! علی الدوام سرکلاس وادارت میکنن تو همه چی شک کنی. یه دفه به خودت میای میبینی تبدیل شدی به یک امام المشککین تمام عیار !
6- یه عده هستن که نه تنها تو  مسائل ان قلت میارن بلکه میفهمی تو ذهنشون ایده های نو دارن. حرفاشون به تو ایده میده
7- این دسته آخری که میخوام بگم آدمو دیوااااااااااااااااااانه میکنن !
این استادا اصلا درس نمیدن. در واقع درس دادن در شأن مبارکشون نیست. سر تا ته کلاس خاطره تعریف میکنن و به قولی از زید و عمرو برات حرف میزنن. از سوسکی که دیشب تو حمام خونشون کشتن تا روش­های نوین روانکاوی و اختلالات پارانوئید. بعدش یه ربع مونده به آخر کلاس میگن : خب بچه ها چی داشتیم میگفتیم؟ آهان! بحث معرفت شناسی درمورد اتحاد عاقل و معقول بود.
سر کلاس این دسته رسما احساس بطالت بهت دست میده. تازه اعتراضم که میکنی میگن : من دارم درس زندگی بهتون میدم. شما برداشتتون از دانشگاه و کلاس اشتباست.(خدایا شکرت که نمردیمو فهمیدیم درس زندگی چیه!)
خلاصه هر هفته که میخوای بری سر این کلاس عزای عظمی میگیری !!!
 دوستان توجه داشته باشید این تقسیم هم منحصر نیست. در صورت وجود قابلیت، اقسامی را به آن اضافه نمائید.
حضرات اساتید اعتراض نفرمائید که چرا دانشجویان را تقسیم نمیکنید. . قطعا جماعت دانشجو چندان علیه السلام نیستند. قبول دارم. ان شاء الله در مقال بعدی این مهم را انجام خواهم داد...
 ارسالی توسط جناب ...

استادان فلسفه بر اساس نوع رفتار!

مردیم از بس تقسیم بندی حضرات فلاسفه و مناطقه رو خوندیم. بسه دیگه! یه بارم خودمون تقسیم­ بندی کنیم. تقسیم بندی، اونم از نوع عینیش نه انتزاعی!!! این تقسیم بندی حاصل یک سال و نیم تحصیل و آمد و شد در دانشگاه علّامه ست . (البته بلانسبت خود جناب علّامه!)
لازم به ذکر است این تقسیم بندی بشرط شیء نیست لذا از حضور اساتید محترمی که احیانا مخاطب هستند خواهشمندست دچار سوء برداشت نشده و ذهن مبارک را مشغول ندارند که ای دل غافل! گوینده حتما با منه!!! البته بالاخره شما استاد محترم جزء یکی از این اقسام هستید ولی منظور این تقسیم ، شخص خاصی نیست.
 
تقسیم بندی اساتید گروه فلسفه دانشکده الهیات علّامه به اعتبار نحوه معاشرت اجتماعی:
1- دسته ای از اساتید را وقتی در دانشگاه میبینی بنظر میرسه از آدم ، سلام، طلب دارن. منتظرن حتما و بدون فوت وقت خدمتشون عرض ادب کنی و اصلا هم تصور سلام نکردن دانشجو رو در مخیله مبارک نمی گنجونن.
2- دسته ای از اساتیدو وقتی در دانشگاه میبینی طوری برخورد میکنن که انگار اصلا تو رو نمیشناسن. با اینکه یه ترم یا دو ترم قبل باهاشون کلاس داشتی!!! بنظر میرسه این دسته بالقوه آلزایمر دارن که خداوند ان شاءالله همه مریضارو شفا بده. اعم از بالقوه و بالفعل
3- دسته ای از اساتیدو وقتی در دانشگاه میبینی باید شانس بیاری که صبح از دنده راست بلند شده باشن تا جواب سلامتو بدن. ولی امان از وقتی که از دنده چپ بلند شده باشن !!! آنچنان تو رو مهمون رفتارای ضایع کننده میکنن که از دانشجو بودنت پشیمون میشی. خلاصه نمیدونی هربار که میبینیشون چطوری باید باهاشون رفتار کنی.
4- دسته ای از اساتیدو وقتی در دانشگاه میبینی چندان مخالفتی با سلام کردن ندارن ولی انقدر سرد این کارو انجام میدن که اگر نکنن خیلی بهتره!!! پس ترجیح میدی راهتو کج کنی و از یه ور دیگه بری که با رفتار سرد و بی تفاوت مواجه نشی
5- این دسته ای که میخوام بگم خیلی رفتار سخیفی دارن. وقتی تنها میبینیشون تحویلت میگیرن ولی امان از وقتی که در حضور یه استاد دیگه با تو مواجه بشن. چنان رفتار تحقیرآمیزی باهات میکنن که از هرچی استاد و دانشگاه و درس و فوق لیسانسو دکتراست بیزار میشی. نمیدونم این دسته دقیقا چه فکری میکنن ولی مطمئنم که اختلال رفتار و کمبود شخصیت و احترام دارن. یه جوری میخوان بالاخره استاد بودن خودشونو ثابت کنن و بگن من بره خودم کسی هستم. درواقع میخوان به اون یکی استاد بفهمونن که آقای دکتر فلانی من واسه خودم شأن و مقامی دارم. یه وقت فکر نکنی من کسی نیستمااااااااا...  این دسته مشمئز کننده ترین رفتارو دارن. انقدر که دلت میخواد هرگز سر راهت قرار نگیرن. هر وقت ببینیشون تا بعد از ظهر که میخوای بری خونه حالت خرابه.
6- دسته ای هستن که اگر هم حین تردد در دانشگاه بهشون برنخوری دوست داری حتما پیداشون کنی و بهشون عرض ارادت کنی. هروقت بهشون رجوع کنی با روی باز و حوصله جوابتو میدن. انقدر تواضع دارن که آدم خودش شرمنده میشه !!!
این تقسیم بندی منحصر نیست. لذا از دوستان دانشجو دعوت بعمل می آید تا اگر قسمی از قلم افتاده اضافه نمایند.
در نهایت این سوال به جا میماند که با این سلوک رفتاری اساتید ، دانشگاه نقش انسان زایی دارد یا انسان زدایی؟
در واقع باید گفت : انسان زایی یا انسان زدایی ، مسئله اینست...
این نوشته عبرت آموز توسط جناب ... ارسال شده است

مشی مصیبت بار اساتید فلسفه!

نوشتاری که میخونید دیالوگیست میان استاد و دانشجوی فلسفه که سر کلاس منعقد شده...
استاد: من میخوام وقتی میایید سر کلاس، کلاس براتون مفید باشه، دو تا اصطلاح یاد بگیرید. آخر ترم یه چیزی دستتونو بگیره! بگید ما این ترم از این استاد این 4 تا چیزو یاد گرفتیم.
دانشجو: بله! سلّمنا ! بهر حال دونستن اصطلاحات از واجباته! ولی فک نمی کنید این انتظار از کلاس درس برای یک معلم فلسفه یه کم پائین باشه؟
استاد: منِ استاد هدفم اینه که بیام به تعهداتم عمل کنم، درسمو بدم. اینجوری حس میکنم حقوقی که میگیرم حلاله. خیلی از اساتید میان سر کلاس از صغری و کبری میگن براتون. ترم تموم میشه می بینید چیزی یاد نگرفتید!
دانشجو: بله! اگر صرفا بخواید در دایره حلال و حرام فقهی فک کنید، قطعا درآمد شما حلاله. تازه هرقدر اصطلاحات بیشتری بگید حقوقتون حلال ترم می شه!!!
استاد: شما منظورتون چیه؟
دانشجو: استاد منظورم اینه که شما بعنوان یه معلم فلسفه علاوه بر اصطلاحات باید روحیه تفلسف و جستجو رو هم به دانشجو منتقل کنید. قبول دارم که این روحیه باید ذاتی فرد باشه ولی شما هم در ترغیب دانشجو به فکر کردن نقش دارید. چنین رویکردی در اساتید این دانشگاه به مثابه کیمیا و افسانه ست!!! منِ دانشجو وقتی میبینم استاد هیچ اهتمامی به این مسئله نداره و اساسا دغدغش نیست واقعا احساس میکنم دارم وقتمو سر کلاس هدر میدم! ممکنه بفرمائید: جماعت دانشجو اصلا خودش اهل جستجو نیست. بله اینم قبول دارم ولی دانشجو باید در شما بعنوان مدرس فلسفه، رویکرد فلسفه ورزی رو ببینه. بالاخره در این بین دانشجویانی که مایه جستجوگری دارن هم پیدا میشن و جذب این روحیه استاد میشن. حداقل شما باید رسالت استادی خودتونو انجام بدید هر چقدرم تعداد دانشجوهای اهل پرسش کم باشه مهم نیست!
استاد: الان من نمیتونم به شما تفلسف یاد بدم خانوم، باید تو بچگی یاد میگرفتید!
دانشجو: این فرمایش شما از نظر من شانه خالی کردن از مسئولیته! استاد این تنها مشکل شما نیست. کل این نظام آموزشی از بن مشکل داره. این مشکل در وادی فلسفه به مصیبت تبدیل شده!
استاد: شما واقع بین نیستید! ایده شما هیچ وقت در دانشگاه عملی نمیشه!
دانشجو: بله متاسفانه. با روش فعلی، تا وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم هم هیچ متفکری از این دانشگاه بیرون نمیاد. ولی تا دلتون بخواد حقوق بگیر فلسفه بیرون خواهد آمد! نظام تدریسی ای که چنین مشی کسالت آوری داره ، بر او نمرده به فتوای من نماز کنید...
این مطلب دردناک توسط جناب ... ارسال شده است

حول حالنا الی احسن الحال

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

نسبت دین و مدرنیته

چهار موضع در باره نسبت دین و مدرنیته قابل تصور است:

الف) پذیرش دین و انکار مدرنیته(افراط)

ب) پذیرش محوریت دین و استفاده از محاسن مدرنیته

ج) پذیرش محوریت مدرنیته و سازگار کردن دین با مدرنیته

د) پذیرش مدرنیته و انکار دین(تفریط)

تکلیف دو موضع الف و د روشن است؛ افرادی که به یکی از این دو موضع باور دارند با نگرش دو قطبی به رابطه دین و مدرنیته می‌نگرند و لذا چاره‌ای نمی‌بینند جز اینکه یکی از آنها را برگزیده و دیگری را رها سازند. گروه الف دینداران متعصبی هستند که جانب دین را می‌گیرند و با هرگونه تحول و پیشرفتی که در دنیای مدرن رخ داده مخالفت می‌کنند. و گروه د افرادی هستند که شیفته پیشرفت‌های غربی شده و از هر گونه امر سنتی از جمله دین و اعتقاد دینی گریزان هستند. بدون اشاره به مبانی، دلایل و روش‌های این دو دسته می‌توان از آنها عبور کرد زیرا هر دو گروه واقعیت‌های فراوانی را نادیده می‌گیرند و از اینرو فقط می‌توانند افرادی را جذب کنند که افراطی بوده و از شناخت نسبی نسبت به واقعیت‌های عالم محروم هستند.

دسته ج افرادی هستند که به شدت تحت تاثیر آموزه‌های غربی قرار گرفته‌اند ولی دین‌گریز نیستند لذا می‌خواهند باورهای دینی خود را با آموزه‌های غربی هماهنگ کنند؛ نتیجه این نگرش این است که ظاهری از آموزه‌های دینی حفظ می‌شود ولی نگرش‌ها و گرایش‌های وحیانی و غیرسکولار دین به نفع آموزه‌های غربی کنار گذاشته می‌شوند.

دسته ب افرادی هستند که عمیقاً به آموزه‌های دینی و کارآمدی این آموزه‌ها باور دارند و در عین حال از خود دین آموخته‌اند که نباید به واقعیت‌های عالم بشری بی‌تفاوت باشند. مسلماً مدرنیته یکی از مهمترین واقعیت‌های چند سده اخیر است از اینرو دسته ب با وجود اعتقاد راسخ به حقانیت و کارآمدی آموزه‌های دینی به مواجهه و شناخت عالم جدید اهتمام می‌ورزند.

دلایل رجحان موضع دوم (دسته ب)

خاتمیت

پیامبر اسلام آخرین پیامبر است (خاتم النبیین؛ احزاب/40) یعنی بعد از ایشان دیگر پیامبری نخواهد آمد. یکی از پیامدهای مهم این آموزه (خاتمیت دین اسلام) این است که این دین نه محدود به جغرافیای جزیرةالعرب و نه محدود به قرن هفتم میلادی است بلکه برای همه ملتها از صدر بعثت تا روز قیامت نازل شده است. گفتن این سخن آسان است ولی اگر کسی با تاریخ تحول ملتها در طول زمان (به عنوان مثال رنسانس در غرب) آشنا باشد می‌داند که ادعای خاتمیت ادعای بسیار بزرگی است. یعنی یک دین ادعا دارد که ظرفیت هدایت بشر در دوران‌های مختلف را دارد. پرواضح است که خاتمیت در مواجهه با تحولات بشری معنا پیدا می‌کند والا اگر دین نخواهد یا نتواند با تحولات بشری تعامل داشته باشد تفاوتی بین دین خاتم با سایر ادیان نخواهد بود و اساساً دلیلی برای تجدید نبوتها متصور نخواهد بود. پس دین خاتم یعنی دینی که بیشتر و بهتر از سایر ادیان می‌تواند با تحولات علمی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی بشر تعامل پیدا کند و در این تعامل برای همه نسل‌ها با تمام اختلافات آنها مایه هدایت داشته باشد. این اختلافات گاه در حد تعارض با خود دین پیش می‌رود. بنابراین دین خاتم باید ظرفیت اجتهاد مبنائی داشته باشد تا این قبیل تعارض‌ها را حل کند و جایگاه هدایت‌گری خود را نسبت به همین تحولات نیز بدست آورد. این نگاه به دین خاتم، مستلزم تعامل و دیالکتیک مستمر متن دین با تحولات بشری در زمینه‌های مختلف است.

جایگاه عقل و دین در خلقت

پیش‌فرض ادعای کسانی که به تغایر کامل دین و دنیای غرب باور دارند این است که بین دین و عقل (مبنای دنیای غرب) تنافر وجود دارد؛ ولی پرواضح است که هر دو مخلوق خداوند هستند عقل مخلوق تکوینی و دین مخلوق تشریعی است. پس علی‌الاصول نباید تنافر ذاتی بین آنها وجود داشته باشد. و البته عدم تضاد ذاتی بین عقل و دین موجب این‌همانی آنها نمی‌شود. یعنی کارکرد عقل باید غیر از کارکرد دین باشد والا باید به بیهوده بودن یکی از این مخلوقات الهی قائل شویم در حالی‌که ما انسان‌های عاقل از انجام کار بیهوده اجتناب می‌کنیم بنابراین خالق انسان و عقل که حکیم است، به طریق اولی از انجام کار عبث پرهیز می‌کند. بدین‌ترتیب باید بپذیریم که عقل و دین نمی‌توانند رسالت همدیگر را به عهده بگیرند؛ یعنی عقل کار دین را نمی‌کند و دین نیز نمی‌تواند کار عقل را بکند. بنابراین عقل و دین به همدیگر محتاج هستند و کار همدیگر را تکمیل می‌کنند. با این وصف می‌توان نتیجه گرفت که دین مدام در انتظار عقل و دستاوردهای آن است تا ضمن اصلاح و هدایت این دستاوردها، دفینه‌های خودش را به میزان رشد عقل بشری در خدمت جامعه بشری قرار دهد و عقل نیز به وضوح درک می‌کند که در ساحت مطلق و بی‌نهایت کاربردی ندارد و لذا در این ساحت محتاج دین است. خلاصه اینکه اگر به جایگاه عقل و دین در خلقت توجه کنیم، معلوم می‌شود که دین در همه دوران‌ها از جمله در زمان حاضر باید به شناخت تمدن غربی مبادرت ورزد تا از این طریق گنجینه‌های نهفته خودش را بالفعل سازد و این یعنی تاییدی دیگر بر موضع دوم(ب).

علامه و استاد

دو دلیل پیش‌گفته رویکرد پیشین و کلی داشتند؛ اینک به یک دلیل پسین و مصداقی اشاره می‌کنیم. علامه طباطبائی و استاد مطهری دو نفر از دانشمندانی هستند که در دوره معاصر و به دلیل اهمیت پاسخگوئی به شبهات فرهنگ غرب به ویژه مارکسیسم، به مطالعه عمیق این فرهنگ و چالش با آن پرداختند. این چالش یک فایده عظیم در پی داشته است: آنها به خوبی توانسته‌اند از عهده شناخت مارکسیسم به طور خاص و فلسفه غرب به طور عام تا حد ممکن برآیند و متوجه اشکالات و سوالات بنیادین غرب بشوند. اشکالاتی چون حدود و ثغور معرفت‌ معتبر، اهمیت محیط و طبقه در گرایش‌ها و بینش‌ها، نفی علیت و جوهر، اهمیت دیالکتیک و ... . روشن است که این قبیل اشکالات با این رویکرد جدید سابقه‌ای در سنت فلسفی ما نداشته است بنابراین علامه و استاد ناگزیر بوده‌اند به بازشناسی سنت دینی و فلسفی خودمان بپردازند یعنی با نگاه جدیدی به سراغ متون دینی و فلسفی رفته‌اند و در پی همین مراجعه اجتهادی، موفق شده‌اند مبانی و اصول جدیدی را در همین متون دینی و فلسفی بیابند که پیش از آن نمی‌یافتند. از این‌رو نه تنها توانستند به شبهات مارکسیسم و فلسفه غرب تا حد ممکن به خوبی پاسخ دهند بلکه به کشف مبانی و اصول جدیدی در متون سنتی نائل شدند اصولی چون اهمیت معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، زبان‌شناسی، اصالت جامعه، اهمیت اعتبار، حقوق بشر، نظام سیاسی و ... . از همین روست که آثار این دو بزرگوار از استحکام و روزآمدی خاصی برخوردار بوده و با زبان روز به نگارش درآمده‌اند. و همین امر سبب شده تا جامعه علمی و مردم حق‌جو از آثار ایشان استقبال کم‌نظیری به عمل آورند و جالب‌تر اینکه هنوز هم از شدت این استقبال، با وجود گذشت بیش از سه دهه از درگذشت علامه و شهادت استاد کاسته نشده است. بنابراین شناخت دنیای غرب، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

ضرورت استفاده از تجارب دیگران (فناوری)

همچنان‌که گذشت عقل یک مخلوق الهی است و انسان‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف از این موهبت الهی بهره می‌برند و محصولات جدیدی کشف می‌کنند. همین اختلافات بشری مستلزم محصولات مختلف است که اکتساب مجدد آنها نه ممکن است و نه مطلوب. بنابراین نباید به دنبال تکرار تجربیات عظیم دیگران باشیم بلکه باید آن تجربیات را یاد بگیریم و محسنات آنها را به کار بندیم و گامی فراتر از آنها برداریم. این موضوع صرفاً جنبه تئوریک و استحبابی ندارد بلکه از جنبه مصداقی و اجتناب‌ناپذیر نیز برخوردار است. به عنوان نمونه کافیست نگاهی به فناوری غرب در حوزه‌های مختلف زندگی بشر بیافکنیم. زندگی امروز ما غرق در محصولات فناوری است. محصولات ترابری چون دوچرخه، موتورسیکلت، خودرو، کشتی، هواپیما و ...، محصولات نظامی چون موشک، رادار، زیردریایی، تانک، مین، خمپاره و ...، محصولات مخابراتی چون تلفن، ماهواره، اینترنت، موبایل، رادیو، تلویزیون و ...، محصولات سیاسی چون تفکیک قوا، انتخابات، حقوق بشر، مردم‌سالاری و ...، محصولات اقتصادی چون بانک، بیمه، گمرک، بورس و ...، محصولات پزشکی چون دستگاه‌های مربوط به جراحی‌ها، آزمایش‌ها، عکس‌برداری‌ها، ارتوپدی‌ها، شیمی‌درمانی‌ها و ... . ناگفته پیداست که از یکسو گریزی از این محصولات فناوری نداریم و از سوی دیگر این محصولات مولود فرهنگ و علم غربی هستند. بنابراین باید علم و تمدن غربی را بیاموزیم تا ضمن فراگیری روش‌های ساخت این محصولات، خودمان را نسبت به آثار زیان‌بار فرهنگی و اجتماعی محصولاتی که گرانبار از فرهنگ ویژه غرب هستند واکسینه کنیم.

دنیای رقابت

ضرورت مصداقی و اجتناب‌ناپذیر دیگر برای آشنائی با فرهنگ و علم غرب این است که جامعه بشری یک جامعه جزیره‌ای و جداجدا نیست بلکه از بعد سیاسی و حتی فرهنگی یک جامعه واحد بشمار می‌رود که دولت‌های قدرتمند غربی در صدد تحمیل قدرت و فرهنگ خود بر دیگران هستند و برای این منظور از هیچ تلاشی فروگذار نیستند. این فضا برای جمهوری اسلامی ایران ملموس‌تر و مضاعف‌تر شده است چون از یکسو نظام سوسیالیستی شوروی سابق فروپاشیده و از سوی دیگر ایران بعد از 36 سال که از انفلاب می‌گذرد، نه تنها از آرمان استقلال و آزادی خود کوتاه نیامده بلکه برخی از کشورهای منطقه و جهان را نیز با خود همراه کرده است. نظام استکباری تمام روش‌ها و اهرم‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی خود را بکار گرفته تا انقلاب ایران را محدود و خنثی کند. بنابراین ما در یک جنگ تمام‌عیار با نظام استکباری قرار داریم. لازمه جنگ و رقابت این است که دو رقیب باید نسبت به همدیگر از اطلاع کافی برخوردار باشند یعنی امکانات، روش‌ها، تاکتیک‌ها، نقاط قوت و ضعف طرف مقابل را بشناسند و حتی حرکت‌های احتمالی طرف مقابل را در آینده پیش‌بینی کنند. در این جهان رقابت، هر طرف که از قدرت شناخت طرف مقابل و خنثی کردن نقشه‌های وی و حتی در دست گرفتن ابتکار عمل غافل باشد محکوم به شکست است. درست مانند دو تیم فوتبال که نه تنها باید از تمام فنون، تاکتیک‌ها، امکانات و ظرفیت‌های تیم مقابل با خبر باشند بلکه برای شکست رقیب باید آمادگی‌های لازم و ترفندهای جدید را در آستین داشته باشند. گفتنی است که پاره‌ای مهارت‌های عالی نیز در ضمن درگیری با تیم مقابل حاصل می‌شود.

بدین‌ترتیب می‌توان دلایل پیش‌گفته را برای لزوم آشنائی با علم و فرهنگ غرب در موارد زیر خلاصه کرد:

1/ خاتمیت

2/ بیهوده نبودن آفرینش جداگانه عقل و دین

3/ رویکرد علامه طباطبائی و استاد مطهری

4/ فناوری

5/ رقابت

 

شش آیه ای که ظریف پیش از مذاکرات می خواند!

شاید به همین خاطر است که سخنان ظریف در جمع محدود پسران دبیرستان «نیکان» دست به دست در شبکه های اجتماعی چرخید. وی روز سه شنبه 21 بهمن در جمع دانش آموزان از تفاوت جایگاه ایران پیش از مذاکرات یک سال و نیم اخیر گفت و اینکه زمانی معامله با ایران مشمول 'هزینه حیثیتی' می شد ولی اکنون شرایط به گونه ای شده که تحریم های بیشتر ایران، آمریکا را نزد دوستانش منزوی خواهد کرد.
ظریف به جوانان گفت: باید این توان عظیم را باورکرد. او گفت: خدا به موسی فرمان می دهد: اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا... با او آرام صحبت کن.
وزیر امور خارجه خاطره ای تعریف کرد و گفت: 'من دیشب سعادت داشتم خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شوم. پریروز هم ایشان یک بار دیگر محبت کردند. فرمودند منطقی صحبت کنید... دعوا نکنید.»
یک بار یکی از دوستان گفته بود، بعضی وقت ها که ظریف در جلسه با کری صدایش بالا می رود، محافظان سرشان را داخل اتاق می کنند.
دفعه بعد که آقا را دیدم گفتند چرا در جلسه  داد می زنی؟ همین جوری لبخند بزن و حرفت را بزن'.
ظریف که سخنانش با استقبال جوانان روبه رو شده بود، ادامه داد: و قولا له قولا لینا. این قاعده ما است. میانه روی و اعتدال زاییده اعتماد به نفس است. تندروی زاییده عدم خودباوری.
وزیر امور خارجه، رازی را هم برای جوانان فاش کرد. او گفت هر روز بعد از نماز صبح و نیز پیش از مذاکرات هسته ای شش آیه قرآن را می خواند؛ آیاتی که حتی اگر خواننده آن هم بخواهد خودش را در مهلکه بیندازد خدا مانع خواهد شد.
ظریف از جوانان خواست باور داشته باشند که 'تنها قدرقدرت خداست'. او گفت: یکی از علما سفارش کرد که از حضرت علی (ع) نقل شده است هر کس هر روز این آیات را بخواند، در آن روز هیج بلایی به او نمی رسد. من چند بار که آیات را خواندم، متوجه شدم که همه آن درس توحید است تا این باور در ما ایجاد شود که فقط به خدا تکیه کنیم.
آیاتی که ظریف می خواند به این شرح هستند:
1- قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُون.
سوره توبه- آیه 51
بگو هرگز نرسد ما را مگر آنچه را نوشت خدا بر ما، اوست صاحب اختیار ما و بر خدا توکل کنند گروندگان.
2- وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
سوره یونس – آیه 107
و اگر خدا به تو زیانی برساند ، جز او کسی دفع آن نتواند کرد و اگر برای تو خیری بخواهد، هیچ کس فضل او را باز نتواند داشت. فضل خود را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند و او آمرزنده و مهربان است.
3- وَ ما مِنْ دابَّهٍ فی الْأرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ ر‍ِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلُّ فی کِتابٍ مُبینٍ.
سوره هود – آیه 6
و نیست هیچ جنبنده ای در زمین مگر به خداست روزی او و می داند قرارگاهش و آرامگاهش را به جملگی در کتابی روشن است.
4- وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
سوره عنکبوت – آیه 60
و چه بسیار جنبنده برنمی دارد روزی خود را، خدا روزی می دهد او را و شما را و او شنوای داناست.
5- ما یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.
سوره فاطر- آیه 2
آنچه گشاده گرداند خدا برای مردمان از رحمت، پس نیست بازگیرنده مر آنرا و  آنچه را بازگیرد پس نیست فرستنده مر او را بعد از گرفتن او و اوست غالب درست کردار.
6- وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ
سوره زمر- آیه 38
و اگر بپرسی از ایشان کی آفرید آسمان ها و زمین را هر آینه خواهند گفت البته خدا. بگو خبر دهید که آنچه را می خوانید از غیر خدا اگر خواست به من خدای ضرری را آیا ایشانند دفع کننده ضررش، یا اگر خواست به من رحمت و احسانی آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش. بگو که بس است مر خدا بر او توکل می کنند توکل کنندگان.

http://irna.ir/fa/News/81504400/

روش تربیتی...اعتماد به نفس... راست گویی

خاطره ای از زبان پسرگاندی:

پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت و از من خواست او را به شهر برسانم وقتی پدر را رساندم گفت ساعت ۵ همین جا منتظرت هستم تا با هم به خانه برگردیم. من از فرصت استفاده کردم برای خانه خرید کردم و ماشین را به تعمیر گاه بردم بعد از آن چون هنوز فرصت باقی بود به سینما رفتم و ساعت۵:۳۰ یادم آمد که دنبال پدرم بروم. وقتی به آنجا رسیدم ساعت ٦شده بود . پدرم با نگرانی پرسید چرا دیر کردی؟ آنقدر شرمنده بودم که به دروغ گفتم " اتوموبیل حاضر نبود مجبور شدم منتظر بمانم" پدرم که قبلأ به تعمیرگاه زنگ زده بود گفت: در روش تربیت من نقصی وجود داشت که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای اینکه بفهمم نقص کارکجاست این هجده مایل را پیاده می روم که در این خصوص فکر کنم. مدت ۵ونیم ساعت پشت سرش اتوموبیل می راندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانه ای که گفته بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه می کردم. همان جاتصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. این عمل عاری از خشونت پدرم آنقدرنیرومند بود که بعد از گذشت دهه ۸۰ زندگی ام، هنوز بدان می اندیشم.

این خاطره زیبا توسط باران گرامی ارسال شده است

عشق حقیقی!

عشق که قوت می یابد عاشق نام خویش را از یاد می برد و چون کمال می یابد نام معشوق را از یاد می برد و جز جنون و شیدایی نمی ماند. در شهر کسی معشوق را نمی شناسد گرچه همه بنامش سوگند می خورند و معامله می کنند. کوچه و خیابان های تو در تو ره به جایی ندارد چون کسی نشانی معشوق را نمی پرسد.
انسان است و درد تنهایی. این درد بی درمان تنها و تنها به جان این دردانه آفرینش است. هرچه او جلوتر آمده این زخم عمیق تر و کهنه تر شده. دیده ای وقتی یک نفر جایی تنهاست و می ترسد شروع می کند بیهوده سر و صدا کردن و آواز خواندن؟ رادیو را ساخت و روز به روز فرستنده های بیشتر اما درد با این مسکن ساکت که نشد هیچ بالا گرفت. تلویزیون را ساخت با هزاران ایستگاه فرستنده؛ این یکی، هم صدا داشت هم تصویر اما این مسکن هم اثر نکرد. باز هم دردمندی بیشتر خودش را نشان داد. به هزارتوی اینترنت پناه برد شاید درد تنهایی فرو نشیند اما نشد که نشد. با مالش عشق بازی کرد، با مدرکش، با بچه اش با همسرش اما چه حاصل. درد بالا گرفت. روزی که خرقه تهی کرد با چشمش به روشنی دید که زیر خروارها خاک فراموشی دفنش کردند و هرکس پی تنهایی اش رفت و باز هم او ماند و تنهایی اش. چشمش را باز کرد و دور و برش دید که چه باغ هایی و چه قصرهایی و چه نهرهایی اما باز هم این تنهایی رهایش نکرد. آنکه از روحش در او دمیده بود او را می خواست. او را تنها می خواست. عاشق و معشوق یکدیگر را تنها می خواهند.
این نوشته زیبا توسط مریم گرامی ارسال شده است

نحوه گفت و شنود در جمع

پیامبر اکرم (ص) فرموده اند:

هنگامی که دو تن به صورت درگوشی حرف می زنند، میان آن دو وارد مشو؛

(حدیث 230 نهج الفصاحة)

هنگامی که سه تن با هم هستند، نباید دو تن به صورت درگوشی سخن گویند؛

(حدیث 235 نهج الفصاحة)

تغییر چشم انداز به جای تغییر دنیا!

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

این مطلب تامل برانگیز توسط روان آبی گرامی ارسال شده است

بی‎نیاری بنیان آزادی است.

محمود سریع‌القلم استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی امسال نیز در مجمع جهانی اقتصاد در داوس سوئیس حاضر بوده و در این باره یادداشتی در فیس بوک خود منتشر کرد.  این یادداشت به این شرح است: 
امسال، برای پانزدهمین بار به سلسله کنفرانس های داوس یا مجمع جهانی اقتصاد، دعوت شده بودم. 265 میزگرد در داوس امسال برگزار شد که طی پنج روز موفق شدم در 24 مورد که به حوزه پژوهشی من مربوط می شد شرکت کنم تا از زاویای مختلف نظام بین الملل در حال ظهور را بهتر درک کنم. در 12 مورد از این میزگردها خود نیز مشارکت داشتم. می‌توان گفت سطح یادگیری از تحولات سیاسی، ژنوپلیتیکی و اقتصادی جهان در داوس بی نظیر است. 2500 نفر کارآفرین، مدیر، سیاست مدار و دانشگاهی گرد هم می‌آیند تا با تبادل آرا از هم بیاموزند. داوس محل تصمیم‌گیری نیست بلکه کانون یادگیری و اثرگذاری است. طی یک هفته در داوس، فرصت کردم تا با ده‌ها کارآفرین، محقق و مدیر صحبت کنم و به عنوان یک دانشگاهی، نمایی مثبت از ایران عزیز به جا گذارم.
اما آنچه که مهم‌ترین درس من از داوس امسال بود در لابه لای جلسات و گفت و شنودها به دست نیامد، بلکه زمانی بود که داوس را ترک کردم. در فرودگاه زوریخ در صف تحویل چمدان ایستاده بودم که ناگهان، کسی مرا صدا کرد. هنگامی که برگشتم؛ پشت سر خود، وزیر خارجه سوئد را دیدم. این بار سوم بودکه او را طی یک هفته می‌دیدم. ضمن اینکه با هم صحبت می‌کردیم ده درصد از توجه من به این مسئله بود که ببینم کسی او را همراهی می کند یا خیر. او هم مانند دیگران در صف ایستاده بود تا چمدان خود را تحویل داده و کارت سوار شدن به هواپیما ر ا بگیرد.
باورم نمی شد. سال ها در رسانه ها خوانده بودم که مسئولین دولتی کشورهای اسکاندیناوی، مانند شهروندان دیگر رفتار می کنند و هیچ مزیتی نسبت به دیگران ندارند و حال، به چشم خودم این واقعیت را تجربه می‌کردم. من و او، چمدان خود را تحویل دادیم و مانند افراد عادی، کارت پرواز گرفتیم و چون به مقصدهای مختلفی می‌رفتیم از هم خداحافظی کردیم.
از آن لحظه مرتب به این موضوع فکر می کردم که کدام ساختار، قواعد و قوانینی باعث می‌شود تا به این حد، مسئول مهم یک کشور کم هزینه باشد. سوئد با 9.5 میلیون جمعیت، 550 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی و حدود 44000 دلار درآمد سرانه، از منظر شاخص های توسعه یافتگی، جزء پیشرفته‌ترین کشورهای جهان است. این کشور، میزبان حدود صد وسی هزار نفر مهاجر ایرانی نیز می باشد.
چرا سوئد امکانات وسیعی در اختیار مدیران خود نمی‌گذارد؟ به عنوان مثال، بسیاری از مدیران این کشور با اتومبیل شخصی یا حمل و نقل عمومی به محل کار خود می‌روند. آیا این نتیجه نظام قانونی این کشور است؟ ولی همه کشورها، قانون دارند. چینی ها سخت ترین نظام های قانونی را طراحی کرده اند و در عین حال، در سال 2013 نزدیک به 182000 مسئول دولتی را به موجب سوء استفاده مالی و اداری مجازات کرده‌اند.
آیا وضعیت سوئد به خاطر فرهنگ، دانش و آگاهی مردم این کشور است؟ شاید اینگونه باشد. اما با استمداد از نظریه های توسعه یافتگی احتمال بیشتر را به این نکته می‌دهم: در سوئد ساختاری به وجود آمده که مردم فقط از دولت و حکومت، انتظار ایجاد امنیت و نظارت بر قانون را دارند. حکومت و دولت، کانون ثروت و ثروت‌یابی نیست. می‌توان دقیق‌ترین نظام قانونی را طراحی کرد ولی وقتی نود درصد ثروت یک کشور نزد حکومت و دولت است، حداقل از لحاظ نظری نمی توان در انتظار توزیع ثروت و عدالت اجتماعی نشست. توسعه یافتگی نتیجه تفکیک قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی یک کشور است. چون مردم سوئد مسئول معاش خود هستند، از حکومت و دولت بی نیازند و می توانند بدون نگرانی، حقوق اجتماعی خود را درخواست کنند و مدیران را به سمت پاسخگویی سوق دهند. همینکه انسان نیاز مالی و اقتصادی پیدا کرد، مجبور است به خاطر بقای خود، بسیاری مسایل را کتمان کند. بی نیاری بنیان آزادی است. بی نیازی بنیان رشد است. بی دلیل نیست که کشورهای اسکاندنیاوی از بالاترین سطح توزیع ثروت و عدالت اجتماعی برخوردارند. اینجاست که نظریه ها و تجربۀ کشورهای دیگر به کمک ما می‌آیند تا بهتر رفتار مسئول سوئدی را بفهمیم. خاطرم هست هنوز ده سالم نشده بود که پدر بزرگم که فردی کارآفرین و بسیار متدین بود، مرتب تذکر می‌داد: تا می‌توانید درآمدتان در زندگی نتیجه زحمات شخصی شما باشد. هم فکرتان مال خودتان می شود و هم تدین شما واقعی.
این مطلب زیبا توسط استاد طیب ارسال شده است

هر عملی را به نحو احسن انجام دهید!

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

اذا عمل احدکم فلیتقنه

هنگامی که یکی از شماها کاری انجام می دهد باید به نحو احسن انجام دهد

سخن 221 از نهج الفصاحة

خدا می داند!

God Knows
When you are tired and discouraged from fruitless efforts;
God knows how hard you have tried.
When you've cried so long and your heart is in anguish;
God has counted your tears.
If you feel that your life is on hold and time has passed you by;
God is waiting with you.
When you're lonely and your friends are too busy even for a phone call;
God is by your side.
When you think you've tried everything and don't know where to turn;
God has a solution.
When nothing makes sense and you are confused or frustrated;
God has the answer.
If suddenly your outlook is brighter and you find traces of hope;
God has whispered to you.
When things are going well and you have much to be thankful for;
God has blessed you.
When something joyful happens and you are filled with awe;
God has smiled upon you.
When you have a purpose to fulfill and a dream to follow;
God has opened your eyes and called you by name.
Remember that wherever you are or whatever you 're facing;
God Knows!!


چه زمانی مردم می گویند: این یک شیعه است؟

سفارشهای امام حسن عسکری(ع) به شیعیان:

*شما را سفارش می کنم به کوشش و راستگویی و اینکه امانت هرکسی را که به شما امانتی سپرده است، به او بازگردانید چه آن شخص، نیکوکار باشد چه تبهکار.

*برای همسایگان خود، همسایگان خوبی باشید. با آنان نماز گزارید، در تشییع جنازه های شان حاضر شوید و مریضان آنان را عیادت و حقوق شان را ادا کنید.

* اگر کسی از شما راستگو باشد و ادای امانت کند و با مردم خوش رفتار باشد، آن زمان مردم می گویند: «این، یک شیعه است.» و همین مسأله، من را شادمان می کند.

*از خدا بترسید و تقوای الهی را پیشه خود سازید و با اعمالتان زیور و زینت برای ما باشید و مایه زشتی و بد نامی ما نباشید. هرگونه دوستی را برای ما جلب کنید و هر بدی را از ما دور سازید. زیرا هر خوبی که در حقّ ما گفته شود، سزاوار آنیم و هر بدی که در حقّ ما گفته شود، شایسته آن نیستیم.

منبع احادیث : تحف العقول، حرّانی، ص 362، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.

«پیامبر خدا» آری؛ «پیامبر اسلام» خیر!

به گزارش شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، رسول جعفریان، پژوهشگر و محقق در مطلبی که چند سال پیش نگاشته، به غلط بودن واژه ترکیبی «پیامبر اسلام» اشاره کرده و با تشریح چگونگی جلب شدن توجهش به این موضوع، نوشته است: سالها پيش که مرتب‌تر خدمت استاد ارجمندم حضرت آيت الله حاج سيد محمدعلي روضاتي مي‌رسيدم، از ايشان شنيدم که مرحوم اميري فيروزکوهي، شاعر و محقق برجسته، مقاله‌اي درباره غلط بودن تعبير «پيامبر اسلام» در مجله دانشکده الهيات مشهد نوشته است.

شنيدن اينکه اين تعبير، تعبير نادرستي است ابتدا برايم نامأنوس بود اما به ويژه بعد از مطالعه آن مقاله دريافتم که حق با آن شاعر فرهيخته و استاد ارجمند بنده بوده و هست. ايشان اصرار داشت که سخن مرحوم اميري درست است و ما نبايد اين تعبير را که بسيار غلط و ساخته دست مستشرقان است در هيچ کجا به کار ببريم. مع الاسف شاهديم که بي‌دقتي ما دامنه‌اش چندان وسيع است که بسياري از نويسندگان ما از آن در عناوين کتاب‌هايشان استفاده کرده‌اند.

به علاوه طي سال‌ها شاهد بوده و هستيم که در بيشتر متن‌هايي که در صدا و سيما خوانده شده يا در مطبوعات درج مي‌شود هميشه از اين ترکيب نادرست استفاده مي‌شود. در حالي که قدسيت کلمه «رسول خدا»(ص) بسيار روشن و واضح و نادرستي تعبير «پيامبر اسلام» با اندکي تأمل قابل درک است.

در ضمن کار و مطالعه آثار اسلامي، دريافتم که آنچه هميشه و هميشه ميان مسلمانان و در متون مقدس از قرآن و حديث و غيره بکار رفته تعبير «رسول الله» است نه رسول‌الاسلام که هيچ سابقه‌اي ندارد. حتي امروز هم در فرهنگ مسلمانان غيرفارسي‌زبان، به خصوص در زبان عربي، کسي تعبير رسول الاسلام را به کار نمي‌برد. محتمل است که اين تعبير نادرست در آثار مارکسيست‌هاي عرب يا لایيک هاي ضد‌دين به کار برود و به وضوح يک خواننده عرب با ديدن تعبير رسول‌الاسلام مي‌فهمد که نويسنده اعتقادي به نبوت ندارد.

اما در زبان فارسي به طور اعم يعني توسط مسلمان و غير‌مسلمان به کار رفته و اين هم ناشي از بي‌دقتي ما در انتخاب ترکيب‌هاي وارداتي يا ترجمه معادل‌هاي انگليسي به فارسي است.

آنچه در اين باره بايد توجه داشته باشيم اين است که وقتي ما کلمه «رسول» را به کار مي‌بريم مقصودمان فرستاده و نماينده است. در اين فرستاده مهم آن است که از طرف چه کسي آمده است نه آن که چه چيزي را آورده است.

اين اهميت از آن بابت است که قداست رسول به آن است که از طرف خداي تعالي براي زمينيان فرستاده شده است. خداوند مرتب روي اين جنبه تکيه دارد و به همين دليل است که تعبير رسول‌الله در متون مقدس استفاده مي‌شود. در قرآن به طور مؤکد تعبير به رسول‌الله داريم و متأسفانه در فرهنگ ما به کار بردن اين تعبير قرآني ترک شده و به جاي آن، آن تعبير نامأنوس آمده است.

اگر ما جهت الهي رسالت را با ساختن تعبير «پيامبر اسلام» کنار بگذاريم، درست به همان هدفي که مستشرقان از جعل و کاربرد اين تعبير داشته‌اند نزديک شده‌ايم. آنان اعتقادي به اين که محمد (ص) از طرف خدا آمده ندارند اما با اين مطلب که محمد(ص) دين اسلام را ميان مردم آورده مشکلي نداشته و اين تعارضي با معتقدات و باورهاي غير ديني يا ضد ديني آنان ندارد بنابراين به راحتي کلمه پيامبر اسلام را ساخته‌اند و به جاي پيامبر خدا(ص) گذاشته‌اند.

البته مي‌پذيريم که وقتي يک مسلمان ايراني، کلمه پيامبر اسلام را به کار مي‌برد قصد انکار آن طرف يعني بعد الهي اين رسالت را ندارد اما اين امر بر حسب يک عادت است نه آن که بر اساس اين تعبير به جنبه الهي بودن دين مي‌رسد.

لینک این مطلب قابل تامل توسط آقای بدرخانی گرامی ارسال شده است.

خدا برای کدام بنده نیکی می خواهد؟

پیامبر اکرم(ص) می فرماید:

اذا اراد الله بعبد خیراً صیر حوائج الناس الیه

هنگامی که خدا برای بنده ای نیکی بخواهد نیازهای مردم را به سوی او روانه می کند

حکمت 144 از نهج الفصاحة

میلاد پیامبر رحمت و هفته وحدت بر همگان تهنیت باد

آیةالله تهرانی: قرآن شکل مکتوب انسان کامل است

اگر انسان کامل بخواهد به شکل مکتوب در آید صورتش می شود قرآن کریم
همانگونه که امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام قرآن ناطق بودند
حال اگر این قرآن قرائتش و تفکر در آیاتش قلوب ما را متحول نمی کند
شک نکنید که زیارت انسان کامل، حضرت حجت هم قلوب ما را متحول نخواهد کرد!!
اگر می خواهید حال خود را هنگام ملاقات حضرت حجت بدانید ببینید الان در ملاقات با قرآن چه حالی دارید!
اگر مشتاق قرآنید می توانید امیدوار باشید که مشتاق حضرت حجت حقیقی هم هستید و گرنه اگر قرآن نزد شما مهجور است و با آن انسی ندارید و فکر می کنید که مشتاق حضرت حجت هستید،آن شخص امام زمان، زاده وهم و خیال خودتان است.
آیت الله مجتبی تهرانی رحمة الله علیه

بر چهره ستایشگران متملق خاک بپاشید

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

احثوا التراب فی وجوه المداحین

بر چهره مداحان (متملق) خاک بیافشانید

حدیث ۹۱ از نهج الفصاخة

مدتی این مثنوی تاخیر شد / مهلتی بایست تا خون شیر شد!

 21 دی ماه «گفت و شنود» یک‌ساله می‌شود. در یک سال گذشته تجربه‌های بسیار زیادی آموختم و دوستان بسیار خوبی یافتم، دوستانی که در غیر از فضای مجازی امکان آشنائی با آنها وجود نداشت. جذاب‌ترین ویژگی این دوستی‌ها این بود که مدتها با فردی مباحثه می‌کردم در حالی‌که هیچ تصویری از نام یا چهره یا شخصیت او نداشتم . صرفا افکار و کامنتهای ما بود که آرام آرام ما را به همدیگر نزدیک می‌کرد. البته این آشنائی مجازی در برخی موارد، کم‌کم به آشنائی تلفنی یا حضوری نیز منجر شد هر چند توفیق آشنائی تلفنی یا حضوری برخی از دوستان را هنوز نیافته‌ام.

یک سال گذشته تجربه بسیار خوبی بود؛ ولی به دلیلی که اشاره خواهم کرد، تا مدتی فتیله «گفت و شنود» را پائین می‌کشیم. مهمترین دلیل این موضوع این است که ناگهان متوجه شدم در طول یک سال گذشته تقریباً هیچ کار علمی جدی انجام نداده‌ام؛ هیچ مقاله علمی چاپ نکرده‌ام و چندین پروژه که هرکدام تا پیش از برپائی وبلاگ 50، 70، یا حتی 90 درصد پیشرفت داشته‌اند، در طول یک سال اخیر هیچ پیشرفتی نداشته‌اند. نمی‌گویم راه‌اندازی وبلاگ لزوماً سبب این تاخیر شده است ولی در مورد خودم مطمئن هستم که همیشه بخش عمده‌ای از ذهنم مشغول «گفت و شنود» بود؛ مضافا اینکه به همین منظور، ناچار بودم به سایت‌های مختلف سرک بکشم، و خلاصه آنلاین باشم!

آنلاین بودن با تمام فوایدی که دارد یک ضرر جبران‌ناپذیر و قطعی دارد و آن هم اینکه مانع تمرکز و تمحض(= محض کردن خود برای یک موضوع و نه بیشتر) می‌شود. دوستان اهل کارهای علمی می‌دانند که تحقیق جز در سایه تمرکز تمام‌عیار در یک موضوع  امکان ندارد. پس یا باید آنلاین باشیم و یا به کار علمی بپردازیم (دست‌کم در مورد حقیر اینگونه است). بنده از آنلاین بودن و مباحث «گفت و شنود» لذت می‌برم ولی وظیفه کار علمی قابل چشم‌پوشی نیست و از آنجا که معلوم نیست چند صباح دیگر این سلامتی و امکانات ذهنی برقرار خواهد بود، لذا فعلا لازم است که روی مباحث علمی متمرکز شویم (انشاءالله) در ادامه چند نکته را یادآوری می‌کنم.

ـ تا اطلاع ثانوی اواخر هفته یک حدیث به عنوان پست جدید خواهم گذاشت.

ـ در صورت لزوم، دوستان با ایمیل بنده تماس بگیرند، حتی‌الامکان پاسخ خواهم داد.

ـ از دوستان بزرگواری که غالبا به وبلاگشان سر می‌زدم، عذرخواهی می‌کنم که دیگر نخواهم توانست به صورت مرتب این وظیفه را انجام دهم.

در پایان، صمیمانه از همه دوستان و بزرگوارانی که به انحاء مختلف در برپائی، نشاط، صمیمیت و تداوم «گفت و شنود» بنده را یاری کرده‌اند، تقدیر و تشکر می‌کنم و از اینکه نتوانستم انتظارات به حق ایشان را برآورده سازم  عذر می خواهم و مجدداً از همه بزرگوارانی که موجبات رنجش آنها را فراهم ساخته ام پوزش می طلبم.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

محبوبترین کارها نزد خدا

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

احب الاعمال الی الله ادومها و ان قلّ

محبوبترین کارها نزد خدا بادوامترین آنهاست، گرچه اندک باشد

حکمت ۷۳ از نهج الفصاحة

 

سالگرد عملیات پیروزمندانه کربلای ۵ را گرامی می داریم